امروز : جمعه, ۲۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
علوم شهری | متن کامل رایگان
۱٫ معرفی نزدیک به پنج دهه پیش، لئو شنور اشاره کرد که “همانطور که هیچ تعریف رضایت بخشی از “حومه” وجود ندارد، همچنین در مورد معنای “حومه نشینی” اتفاق نظر وجود ندارد. [۱]. امروز هم همینطور است. برخی حومهنشینی را به عنوان جابجایی مردم از شهر مرکزی به حومههای کمتر شهری آن در همان منطقه […]
۱٫ معرفی
دوم، بهجای اینکه گروههای اقلیتها را شبیهسازی فضایی یا طبقهبندی مکانها (که در زیر بیشتر از آنها بیشتر است)، طرف یا طرف دیگر بحث کنیم، ما استدلال میکنیم که گروههای مهاجر خاص میتوانند حاشیهنشینی قابلتوجهی را در کنار تفکیک مسکونی قابل توجه و تمرکز قومی مداوم تجربه کنند. ما توجه را به این امکان جلب میکنیم که گروههای مهاجر میتوانند فرآیندهای جغرافیایی شهری متفاوت یا متفاوتی را تجربه کنند – یعنی ترکیبهای مختلف حومهنشینی، تمرکز قومی و جدایی نژادی – بسته به زمینههای منحصر به فرد پذیرش آنها.
به صورت زیر عمل خواهیم کرد. ابتدا، ادبیات نظری و تجربی مربوطه را در مورد فرآیندها و نتایج مسکونی اقلیت ها در ایالات متحده بررسی می کنیم. دوم، ما پیشینه ای مختصر از زمینه های پذیرش پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی در مینه سوتا ارائه می دهیم. سوم، ما منابع داده و اندازه گیری های خود را توصیف می کنیم. در مرحله بعد، شواهدی را در مورد الگوهای حومهنشینی، سطوح تفکیک و درجات تمرکز قومیتیهای جنوب شرقی آسیا ارائه میکنیم. سپس، پیامدهای یافتههای خود را برای درک فرآیندهای پیچیده جغرافیایی شهری گروههای مهاجر مورد بحث قرار میدهیم.
۱٫۱٫ فرآیندهای مسکونی اقلیت
در ایالات متحده، دو مدل نظری یا دیدگاه در مورد فرآیندها/نتایج مسکونی گروه های اقلیت غالب بوده است. اینها مدل همسان سازی فضایی و مدل طبقه بندی مکان بر روی فرآیندها و پیامدهای مسکونی اقلیت هستند. قبل از بحث در مورد روندهای حومه نشینی در ایالات متحده، هر یک از این موارد را به نوبه خود مورد بحث قرار می دهیم.
به جای اینکه با یک طرف یا طرف دیگر بحث کنیم که آیا گروهها همسانسازی فضایی یا طبقهبندی مکان را تجربه میکنند، به این امکان توجه میکنیم که مهاجر غیر سفید پوست حومه نشینی ممکن است از نظر کیفی با حومه نشینی در اروپای سفید متفاوت باشد و بیشتر شبیه به حومه نشینی اقلیت نژادی (و جداسازی) باشد، اما معادل هیچکدام نیست. برخلاف دیدگاه همسان سازی فضایی، ما این فرض را نداریم که مهاجران همیشه می خواهند به نزدیکی مسکونی با سفیدپوستان دست یابند یا این نزدیکی نشان دهنده برابری اجتماعی است. دوم، به جای اینکه فرض کنیم، همانطور که دیدگاه قشربندی مکان انجام می دهد، که تفکیک نشان دهنده نابرابری است و در درجه اول نتیجه طرد بیرونی است، ما می دانیم که مهاجران قومی دارای یک عامل شخصی و جمعی هستند حتی زمانی که با تبعیض مواجه می شوند و مهاجران و خانواده هایشان ممکن است ترجیح دهند. به هر دلیلی با اعضای گروه قومی خود نزدیکتر زندگی کنند. علاوه بر این، ما می دانیم که تمرکز قومی لزوماً نشان دهنده رکود اقتصادی نیست، همانطور که حومه نشینی لزوماً نشان دهنده موفقیت اقتصادی نیست. زیرا، در برخی موارد، حومهنشینی میتواند بهجای هدف تمرکز قومی، محصول جانبی تمرکز قومی از نظر اقتصادی موفق باشد. به عبارت دیگر، تمرکز قومی می تواند جایگزین مناسبی برای یکسان سازی فضایی سنتی (یعنی پراکندگی یا خروج از درون شهر به حومه های کمتر شهری آن) باشد.
۱٫۲٫ الگوهای تسویه حساب واگرا: یک چارچوب جایگزین
علاوه بر جایگاه طبقه اجتماعی و سرمایه انسانی که یک گروه مهاجر با خود به ارمغان می آورد، مهم است که الگوهای اسکان یک گروه مهاجر قبل از مهاجرت را در نظر بگیریم، به ویژه آن الگوهای اسکان را که اعضای گروه به عنوان ایده آل برای ترتیبات زندگی خود در نظر گرفته اند. به عنوان مثال، یک گروه مهاجر که ترجیح می دهند در جوامع کوچک و پراکنده در کشور قبلی خود زندگی کنند، ممکن است تمایل داشته باشند که همان ترتیبات زندگی را در جامعه میزبان جدید ترجیح دهند. برعکس، گروهی که در نتیجه جنگ و جابجایی های اجباری مجبور شده اند برای حفاظت در مجاورت اعضای قومی خود زندگی کنند، ممکن است به مرور زمان زندگی در جوامع متمرکز را درک کنند. هنگامی که اعضای گروه به یک جامعه میزبان جدید وارد می شوند، ممکن است بخواهند این نوع ترتیبات زندگی را در پاسخ به تهدیدات واقعی و تصور شده برای ایمنی، انزوای فرهنگی و زبانی یا سایر مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی ایجاد کنند.
۱٫۳٫ روندهای تاریخی در حاشیه نشینی و تفکیک مسکونی
توجه فزاینده در ادبیات به مقولههای نژادی و گروههای قومی به غیر از سفیدپوستان و سیاهپوستان نشان میدهد که محققان در تلاش هستند تا هنگام مطالعه همسانسازی فضایی در ایالات متحده از پارادایم نژادی سیاه و سفید فراتر بروند. با این حال، تا به امروز، تحقیقات کمی جذب فضایی گروههای مهاجر آسیایی اخیر مانند پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی را بررسی کرده است. با این وجود، بررسی همسان سازی فضایی پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی حداقل به دو دلیل مهم است.
۱٫۴٫ پیشینه اسکان مجدد آسیای جنوب شرقی در مینه سوتا
۲٫ مواد و روشها
دادههای اولیه ما شامل سرشماری ده ساله مسکن و جمعیت برای سالهای ۱۹۹۰، ۲۰۰۰، و ۲۰۱۰، و دادههای نمونه دادههای خرد استفاده عمومی (PUMS) 2006-2010 در نظرسنجی جامعه آمریکایی است. ما همچنین از دادههای سطح سرشماری نسخه حرفهای Social Explorer (Social Explorer, Inc., Bronxville, NY, USA) برای محاسبه شاخصهای عدم تشابه و همچنین نسبت حومهنشینی آسیای جنوب شرقی در هفت شهرستان Minneapolis-St استفاده کردیم. منطقه شهری پل. در ادامه این مقاله، ما از اصطلاحات سفیدپوستان غیر اسپانیایی، سیاه پوستان غیر اسپانیایی و آسیایی های غیر اسپانیایی (شامل هاوایی ها یا جزایر اقیانوس آرام) استفاده می کنیم، زیرا این عبارات در سرشماری ایالات متحده شناسایی شده اند. اصطلاح “آسیای جنوب شرقی” به کامبوجی ها، همونگ ها، لائوس ها و ویتنامی ها در مجموع اشاره دارد. هنگام مقایسه گروه ها به اقوام خاصی اشاره خواهیم کرد. مسلماً، هر گروه آسیای جنوب شرقی متشکل از افرادی از گروههای مهاجرتی مختلف (به عنوان مثال، برخی زودتر از دیگران مهاجرت کردهاند) و همچنین گروههای نسلی مختلف (مثلاً برخی در خارج از کشور متولد شدهاند، برخی دیگر در ایالات متحده متولد شدهاند). با توجه به محدودیتهای ذاتی در دادههای مجموع سرشماری ایالات متحده، ما نتوانستیم بین افراد متولد ایالات متحده و افراد متولد خارج بدون از دست دادن ویژگی قومی (مانند همونگ، کامبوج، لائوس، ویتنامی) تمایز قائل شویم. به این ترتیب، مقوله آسیای جنوب شرقی در واقع شامل افراد مهاجر و همچنین افرادی است که فرزندان مهاجران هستند. با این وجود، جوامع مهاجر ایالات متحده به ندرت، یا هرگز، تنها از افراد یا خانواده های خارج از کشور تشکیل شده اند. در این مقاله، ما عمدتاً به الگوها و پیامدهای گروهی مهاجر علاقه مندیم تا به متغیرها یا روابط در سطح فردی.
۲٫۱٫ تعریف حاشیه نشینی
۲٫۲٫ تعریف شاخص عدم تشابه
که در آن، با فرض اینکه ما تفاوت سیاهان و سفیدها را محاسبه می کنیم، بمن جمعیت سیاه پوستان است منهفتم واحد منطقه ای (در مورد ما، مسیر سرشماری محله ها را نشان می دهد). ب کل جمعیت سیاه پوست موجودیت جغرافیایی بزرگ (در مورد ما MSA) است که شاخص عدم تشابه برای آن محاسبه می شود. wمن جمعیت سفید رنگ است منهفتم واحد منطقه (دستگاه سرشماری)؛ و دبلیو کل جمعیت سفید موجودیت جغرافیایی بزرگی است که شاخص عدم تشابه برای آن محاسبه می شود. هنگام تفسیر نتایج مربوط به تفکیک، ما آگاه هستیم که وقتی جمعیت یک گروه کمتر از ۱۰۰۰ نفر باشد، ممکن است شاخص عدم تشابه نادرست و کمتر قابل اعتماد باشد. [۶۲]. این موضوع در این مقاله برای ما کمتر مورد توجه است، زیرا جمعیتهای دستههای نژادی و قومی فردی (سفید، سیاه، آسیایی، آسیای جنوب شرقی و غیره) که ما مطالعه میکنیم بیش از ۱۰۰۰ نفر در مینیاپولیس-سنت. Paul MSA، از جمله شهر مرکزی و حومه آن.
در استفاده از شاخص عدم تشابه، ما می دانیم که این شاخص یکی از حداقل پنج شاخص تفکیک نژادی است، که هیچ یک از این شاخص ها برتر از بقیه نیست و هیچ شاخص واحدی نمی تواند تمام جنبه های تفکیک نژادی را در بر بگیرد. با توجه به سؤالات پژوهشی ما و با توجه به محدودیتهای فضا، تصمیم گرفتیم از شاخص عدم تشابه استفاده کنیم زیرا یکی از متداولترین معیارهای مورد استفاده برای تفکیک نژادی است و بنابراین ممکن است ما را قادر سازد که یافتههای خود را با یافتههای گذشته مقایسه کنیم.
۴٫ بحث
در ابتدای مقاله، ما سه سؤال را مطرح کردیم: (۱) چگونه و تا چه حد حومهنشینی گروههای پناهجوی سابق آسیای جنوب شرقی در مینیاپولیس-سنت تغییر کرده است. منطقه آماری متروپولیتن پل بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰؟ (۲) حومه نشینی آسیاییان جنوب شرقی چگونه بر میزان تفکیک نژادی آنها در شهر مرکزی و حومه تأثیر گذاشته است؟ (۳) درک تفاوتهای بین این زیرگروههای آسیایی چگونه درک ما از فرآیندهای جغرافیایی شهری را بهبود میبخشد؟ داده های ما نشان می دهد که در طول دوره ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰، آسیای جنوب شرقی در Minneapolis-St. منطقه آماری کلانشهر پل حومه شهرنشینی قابل توجهی را تجربه کرد. با این حال، حومه نشینی جنوب شرقی آسیا در کنار سطوح نسبتاً بالا تا بسیار زیاد تفکیک مسکونی در شهرهای مرکزی و حومه رخ داده است. با این حال، همه گروههای قومی آسیای جنوب شرقی سطوح یکسانی از حومهنشینی، جداسازی یا تمرکز را تجربه نکردند. برای مثال، اکثریت واضح (۵۸ درصد) از آمریکاییهای همونگ در شهرهای مرکزی، بهویژه سنت پل، باقی ماندند و همونگ نسبت به سایر گروههای آسیای جنوب شرقی و همچنین سیاهپوستان، تفکیک نژادی بیشتری را تجربه کرد. ویتنامیها که کمترین تفکیک را در میان مردم جنوب شرقی آسیا داشتند، به همان اندازه سیاهپوستان در شهرهای مرکزی و حومهها از هم جدا هستند. در مجموع، مجموعه یافتههای ما هر معنی یا تعریف سادهای از «حومهنشینی» را پیچیده میکند و سؤالاتی را در مورد مفروضات دیدگاههای همسانسازی فضایی و طبقهبندی مکان در فرآیندهای اقامتی مهاجران ایجاد میکند. بعد، قبل از اینکه توجه خود را به سؤالات دوم و سوم معطوف کنیم، اولین سؤال خود را مورد بحث قرار می دهیم.
در خلال رکود اقتصادی در اواسط تا اواخر دهه ۲۰۰۰، سلب مالکیت خانه برخی از ساکنان مستقر را هم در شهرهای مرکزی و هم در حومه شهرها از خانه های خود بیرون راند. در همان زمان، فراوانی سلب مالکیت جمعیتی را ایجاد کرد که هم خواهان اجاره و هم دارایی مالکیت بودند. این تقاضا برای املاک اجاره ای، قیمت اجاره را برای بقیه جمعیتی که خانه های خود را اجاره می کنند، نسبتاً بالا یا حداقل ثابت نگه داشت. بزرگسالان آسیای جنوب شرقی شاغل به این فرصت اقتصادی پی بردند (یعنی خانه های مقرون به صرفه ارزان و وام مسکن کمتر برای خانه ها در مقایسه با دهه های گذشته و دسترسی آسان تر به وام های مسکن). قیمت نسبتاً پایین خانهها، از جمله خانههای حومه شهر در این دهه، امکان خرید خانههای قدیمیتر در این محلهها را برای آسیای جنوب شرقی که مستأجر بودند، فراهم کرد. حتی برخی از آسیای جنوب شرقی که قبلاً خانه داشتند، تصمیم گرفتند خانههای با وام مسکن بالا را رها کنند تا خانههای جدیدتر اما ارزانتر را بخرند.
اما شاید حتی مهمتر از ملاحظات هزینه و فایده، ترجیحات مسکونی آسیاییان جنوب شرقی به دلیل شرایط اجتماعی واقعی و درک شده در طول زمان توسعه یافته و تغییر کرده است. مانند اکثر ساکنان، بسیاری از ساکنان مستقر آسیای جنوب شرقی به خوبی می دانند که دسترسی به مجموعه خاصی از منابع مهم تحت تأثیر موقعیت مکانی فرد قرار می گیرد. به عنوان مثال، این شامل دسترسی به مدارس دولتی بهتر است، اما همچنین دسترسی به خیابانهای تمیزتر، پارکها و مکانهای عمومی بیشتر، پلیس پاسخگوتر، نظارت منظم پلیس کمتر (خطر کمتر درک شده از پروفایل نژادی) و غیره. کودکان آسیای جنوب شرقی متولد شده در اواخر دهه ۱۹۷۰ در اواسط دهه ۲۰ بود. بسیاری از آنها از دانشگاه فارغ التحصیل شده اند و مشغول به کار هستند. دستمزد آنها مکمل درآمد تک تک خانوارها بود و ظرفیت آنها را برای خرید خانه در حومه شهرها افزایش می داد. نسلی که از لحاظ فرهنگی و زبانی فرهنگپذیرتر و از نظر اقتصادی متحرکتر است، هم از طبقهبندی نژادی جامعه آمریکا آگاهتر است – جامعهای که معاشرت با افراد با پوست روشنتر را تشویق میکند و از معاشرت با افراد تیرهتر جلوگیری میکند – و هم توانایی بیشتری برای تحرک دارد. اگر بخواهند به محله های عمدتاً سفیدپوست وارد شوند. این بدان معنا نیست که آنها همیشه می توانند جایی را که می خواهند زندگی کنند انتخاب کنند – زیرا نژادپرستی علیه آسیایی ها و اقلیت های نژادی به طور کلی فراگیر است – اما به این معنی است که آنها گزینه های بیشتری نسبت به والدین خود دارند.
با این حال، یافتههای ما این انتظار را که همه گروههای مهاجر با بهبود وضعیت اجتماعی-اقتصادیشان به حومه شهر ادامه میدهند، زیر سوال میبرد. دادههای ما نشان میدهد که برخلاف این انتظار، کامبوجیها با درآمد متوسط خانوارهای بالاتر در شهر مرکزی زندگی میکنند و بهطور نامتناسب صاحب خانه میشوند، برخلاف حومههایی که همتایان کمدرآمدشان یافت میشوند. علاوه بر این، اکثریت واضح ساکنان همونگ علیرغم بهبود وضعیت کلی اجتماعی-اقتصادی آنها در دو دهه گذشته، در شهرهای مرکزی، به ویژه سنت پل، باقی ماندند. این تا چه حد ممکن است با تبعیض نژادی در مسکن یا نژادپرستی علیه آسیاییها در جامعه وسیعتر ارتباط داشته باشد؟ این تا چه حد ممکن است با ترجیحات خود اعضای قومی برای زندگی و کار در میان افرادی که شبیه آنها هستند مرتبط باشد؟ در حالی که این سؤالات فراتر از محدوده مطالعه ما هستند، ما تحقیقات آینده را برای کشف آنها تشویق می کنیم.
حاشیه نشینی چگونه بر میزان تفکیک نژادی جنوب شرقی آسیا تأثیر گذاشته است؟ دادههای ما نشان میدهد که اگرچه آسیاییهای جنوب شرقی در شهر مرکزی نسبت به همتایان خود در حومه Minneapolis-St جداسازی بیشتری را تجربه میکنند. پل MSA، زندگی در حومه شهر منجر به مجاورت مسکونی با سفیدپوستان غیر اسپانیایی نشده است. همانطور که دیدیم، بین سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰، آسیاییهای حومه شهر بیشتر از سفیدپوستان غیراسپانیایی تبار جدا شدند. در همان دوره، سطح تفکیک آسیای جنوب شرقی در حومه شهر تقریباً ثابت ماند (D = 45.7 یا نسبتاً بالا). در واقع، دادههای ما نشان میدهد که آسیاییهای جنوب شرقی حومه شهر نسبت به سفیدپوستان یا سایر آسیاییهای حومه شهر، کمتر از سیاهپوستان غیر اسپانیایی تبار در حومه شهرها جدا هستند. این نشان می دهد که ساکنان حومه جنوب شرقی آسیا به طور متوسط کمتر از سیاهپوستان غیر اسپانیایی تبار جدا هستند (یا نزدیکتر به آنها زندگی می کنند تا از سفیدپوستان غیر اسپانیایی یا سایر آسیایی های غیر اسپانیایی. یک بار دیگر، تفاوت های مشخصی بین آسیای جنوب شرقی از نظر تفکیک مسکونی وجود داشت. تا سال ۲۰۱۰، ویتنامیهای حومه شهر نسبت به کامبوجیها، لائوسیها و همونگها در حومه شهر کمتر از هم جدا شده بودند. با این وجود، ویتنامیهای حومه شهر همانطور که سیاهپوستان در حومه شهر از سفیدپوستان جدا بودند از سفیدپوستان جدا ماندند.
مدل جذب فضایی، که پیشبینی میکند با بهبود وضعیت اجتماعی-اقتصادی مهاجران به حومه شهرها نقل مکان میکنند، نمیتواند توضیح دهد (الف) چرا اکثریت واضح ساکنان همونگ در شهرهای مرکزی، بهویژه سنت پل، علیرغم بهبود کلیشان، باقی ماندهاند. وضعیت اجتماعی-اقتصادی طی دو دهه گذشته یا به همین ترتیب، (ب) چرا همونگ ها در مناطق مجاور شهر مرکزی تجمعات قومیتی ایجاد کرده اند. به جای تمرکز بر «همسان سازی»، شاید باید بیشتر بر تنوع و پیچیدگی فرآیندها و نتایج فضایی مهاجران و گروه های مهاجر تمرکز کنیم. یکی از یافته های مهم مطالعه ما تداوم تمرکز قومی، به ویژه غلظت همونگ در مینیاپولیس-سنت است. منطقه مترو پل همانطور که با سطوح بالای خوشهبندی محله و تفکیک مسکونی نشان داده شده است.
یکی از درسهای کلیدی مطالعه ما این است که حتی اگر همونگ، کامبوج، لائوس و ویتنامی تجربیات مشابهی از پناهندگان آواره، مهاجرت به ایالات متحده در همان دوره تاریخی (دهه ۱۹۷۰) و اسکان مجدد در همان ایالت (مینسوتا) دارند. فرآیندهای فضایی آنها و به طور خاص، الگوهای مسکونی آنها، لزوماً یکسان نیستند. در واقع، دادههای ما نشان میدهد که هر یک از این گروهها الگوهای مسکونی منحصربهفردی دارند که نمیتوان آنها را تنها با افزایش وضعیت اجتماعی-اقتصادی آنها توضیح داد. اگرچه نظریه همسان سازی بخشبندیشده، با در نظر گرفتن زمینههای منحصربهفرد گروههای مهاجر برای خروج و زمینههای پذیرش، میتواند بهطور قابل اعتمادی پیامدهای اجتماعی-اقتصادی یا چشمانداز تحرک اجتماعی گروههای مهاجر را پیشبینی کند، ممکن است کمتر بتواند الگوهای مسکونی گروهها را پیشبینی کند. مشخصات. ما گمان میکنیم که این ممکن است به این دلیل باشد که فرآیندهای اقامتی مهاجران غیرسفیدپوست شامل اقدامات فردی و جمعی پیچیده، پویا، فرصتها و محدودیتهای اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی، فرآیندهای نهادی و سیاستهای دولتی، و هنجارها و تعاملات اجتماعی در حال تحول -عواملی است که تحت تأثیر قرار میگیرند. توسط عوامل اجتماعی و اقتصادی، اما لزوما توسط آن تعیین نمی شود. شاید با مشخص کردن بیشتر فرآیندها و مکانیسمها و با روشن کردن نحوه عملکرد آنها در کنار سیاستهای پذیرش دولت، بازار کار، و استقبال عمومی برای شرطبندی محدودیتها و فرصتهای مسکونی گروهها، نظریه همسان سازی بخشبندی شده برای پیشبینی الگوهای مسکونی گروهها توسعه بیشتری یابد.
منبع:
۱- shahrsaz.ir , علوم شهری | متن کامل رایگان
,۲۰۲۳-۱۰-۱۹ ۰۳:۳۰:۰۰
۲- https://www.mdpi.com/2413-8851/7/4/110
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.