بهترین آموزش های کاربردی در شهرسازی
بهترین آموزش های کاربردی در شهرسازی را از Urbanity.ir بخواهید
Friday, 17 May , 2024
امروز : جمعه, ۲۸ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 9687
  پرینتخانه » مقالات تاریخ انتشار : 19 اکتبر 2023 - 3:30 | 12 بازدید | ارسال توسط :

علوم شهری | متن کامل رایگان

۱٫ معرفی نزدیک به پنج دهه پیش، لئو شنور اشاره کرد که “همانطور که هیچ تعریف رضایت بخشی از “حومه” وجود ندارد، همچنین در مورد معنای “حومه نشینی” اتفاق نظر وجود ندارد. [۱]. امروز هم همینطور است. برخی حومه‌نشینی را به عنوان جابجایی مردم از شهر مرکزی به حومه‌های کمتر شهری آن در همان منطقه […]

علوم شهری |  متن کامل رایگان


۱٫ معرفی

نزدیک به پنج دهه پیش، لئو شنور اشاره کرد که “همانطور که هیچ تعریف رضایت بخشی از “حومه” وجود ندارد، همچنین در مورد معنای “حومه نشینی” اتفاق نظر وجود ندارد. [۱]. امروز هم همینطور است. برخی حومه‌نشینی را به عنوان جابجایی مردم از شهر مرکزی به حومه‌های کمتر شهری آن در همان منطقه شهری تعریف کرده‌اند. [۲]. دیگران آن را به عنوان “فرآیندی شامل رشد سیستماتیک مناطق حاشیه ای با سرعتی سریع تر از شهرهای مرکزی تعریف کرده اند. [and] سبک زندگی شامل رفت و آمد روزانه به مشاغل در مرکز» [۳]. با این حال، برخی اشاره می‌کنند که حومه‌نشینی منعکس‌کننده «آفرینش سیاسی ناشی از تقسیم فضای شهری به واحدهای متقابلاً منحصربفرد دولت محلی» است. [۴]. با این وجود، «حومه‌نشینی» اغلب به‌عنوان «مرحله» یا پیش‌آهنگی حیاتی برای یک نتیجه دیگر مفهوم‌سازی شده است: همسان‌سازی فضایی مهاجر. به گفته آلبا و همکاران. [۵]شناسایی حومه‌نشینی به‌عنوان گامی کلیدی در فرآیند همسان‌سازی فضایی یا مسکونی برای گذشته به خوبی تثبیت شده است. [European] گروه های مهاجر».
در این مقاله، ما از داده‌های سرشماری ایالات متحده برای بررسی حومه‌نشینی، جداسازی و تمرکز قومی چهار گروه پناهنده سابق از جنوب شرقی آسیا – کامبوج، همونگ، لائوس و ویتنامی – در مینیاپولیس-سنت استفاده می‌کنیم. منطقه شهری پل در مینه‌سوتا بین سال‌های ۱۹۹۰ و ۲۰۱۰٫ ما دسته‌بندی آسیای جنوب شرقی را به این چهار گروه محدود می‌کنیم، زیرا پیشینه‌های طبقه اجتماعی معمولاً پایین‌تر و ناهمگون‌تر آنها را از سایر مهاجران پس از سال ۱۹۶۵ از جنوب شرق و شرق آسیا متمایز می‌کند. موقعیت های طبقه اجتماعی بالاتر [۶,۷,۸]. به طور خاص، ما قصد داریم به سه سؤال مرتبط با هم بپردازیم: (۱) حومه‌نشینی گروه‌های پناهجوی سابق آسیای جنوب شرقی چگونه و تا چه اندازه در مینیاپولیس-سنت تغییر کرده است. منطقه آماری متروپولیتن پل بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰؟ (۲) حومه نشینی آسیاییان جنوب شرقی چگونه بر میزان تفکیک نژادی آنها در شهر مرکزی و حومه تأثیر گذاشته است؟ (۳) درک تفاوت‌های بین این زیر گروه‌های آسیایی چگونه درک ما از فرآیندهای جغرافیایی شهری را بهبود می‌بخشد؟
مقاله ما به ادبیات مربوط به فرآیندهای جغرافیایی شهری گروه های مهاجر حداقل از سه طریق کمک می کند. اول، ما هنگام مطالعه جداسازی نژادی در ایالات متحده، توجه را به مشکل جمع کردن زیرمجموعه‌های مختلف آسیایی آمریکایی در یک دسته نژادی واحد، آسیایی جلب می‌کنیم. اگرچه مطالعات گذشته نشان داده است که آسیایی ها کمترین تفکیک را در میان گروه های اقلیت نژادی دارند [۹]، ما گمان می کنیم که سطوح جداسازی در گروه های آمریکایی آسیایی متفاوت است. ما در این مقاله نشان می‌دهیم که علیرغم زندگی در همان ایالت، درجه تفکیک آسیایی‌های جنوب شرقی با سایر آسیایی‌ها متفاوت است. علاوه بر این، ما نشان می‌دهیم که حتی در دسته «آسیایی‌های جنوب شرقی»، تفاوت‌های بین گروهی با توجه به تمرکز قومی، حاشیه‌نشینی و الگوهای جداسازی وجود دارد.

دوم، به‌جای اینکه گروه‌های اقلیت‌ها را شبیه‌سازی فضایی یا طبقه‌بندی مکان‌ها (که در زیر بیشتر از آن‌ها بیشتر است)، طرف یا طرف دیگر بحث کنیم، ما استدلال می‌کنیم که گروه‌های مهاجر خاص می‌توانند حاشیه‌نشینی قابل‌توجهی را در کنار تفکیک مسکونی قابل توجه و تمرکز قومی مداوم تجربه کنند. ما توجه را به این امکان جلب می‌کنیم که گروه‌های مهاجر می‌توانند فرآیندهای جغرافیایی شهری متفاوت یا متفاوتی را تجربه کنند – یعنی ترکیب‌های مختلف حومه‌نشینی، تمرکز قومی و جدایی نژادی – بسته به زمینه‌های منحصر به فرد پذیرش آنها.

در نهایت، مینیاپولیس-سنت را انتخاب کردیم. Paul MSA به عنوان سایتی برای بررسی فرآیندهای جغرافیایی شهری مانند حاشیه نشینی مهاجران، جداسازی و تمرکز قومیتی زیرا تحقیقات گذشته در مورد الگوهای مسکونی مهاجران بیشتر شهرهایی مانند نیویورک، لس آنجلس، سانفرانسیسکو، میامی و شیکاگو را بررسی کرده است. به خوبی مستند شده است که سکونتگاه های مهاجران در حال گسترش به شهرهای متوسط ​​و کوچک دور از شهرهای ساحلی هستند، که برخی از آنها در گذشته دروازه مهاجران و برخی از آنها دروازه های جدید هستند. [۱۰,۱۱,۱۲]. مینیاپولیس-سنت پل یا شهرهای دوقلو در مجموع یک شهر دروازه مهاجر است که دوباره در حال ظهور است به این معنا که در اواسط تا اواخر دهه ۱۸۰۰ موج قابل توجهی از مهاجران اروپایی را دریافت کرد. [۱۳]; با این حال، تا اواخر دهه ۱۹۷۰ بود که شهر دوباره شروع به پذیرش تعداد قابل توجهی از مهاجران کرد، یعنی پناهندگان از جنوب شرقی آسیا. [۱۴]. همانطور که در زیر توضیح می دهیم، ده ها هزار پناهنده آسیای جنوب شرقی مستقر شده اند و جوامع پر جنب و جوشی را در مینیاپولیس-سنت ایجاد کرده اند. Paul MSA از اواخر دهه ۱۹۷۰٫ با این حال، ما در حال حاضر نمی دانیم که آیا این جوامع مشابه یا تا چه حد با سایر جوامع آسیایی آمریکایی، مانند مناطق تحت محاصره آسیایی آمریکایی در نیویورک یا محله های قومی چینی آمریکایی در لس آنجلس، مشابه یا متفاوت هستند یا خیر. [۱۵].

به صورت زیر عمل خواهیم کرد. ابتدا، ادبیات نظری و تجربی مربوطه را در مورد فرآیندها و نتایج مسکونی اقلیت ها در ایالات متحده بررسی می کنیم. دوم، ما پیشینه ای مختصر از زمینه های پذیرش پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی در مینه سوتا ارائه می دهیم. سوم، ما منابع داده و اندازه گیری های خود را توصیف می کنیم. در مرحله بعد، شواهدی را در مورد الگوهای حومه‌نشینی، سطوح تفکیک و درجات تمرکز قومیتی‌های جنوب شرقی آسیا ارائه می‌کنیم. سپس، پیامدهای یافته‌های خود را برای درک فرآیندهای پیچیده جغرافیایی شهری گروه‌های مهاجر مورد بحث قرار می‌دهیم.

۱٫۱٫ فرآیندهای مسکونی اقلیت

در ایالات متحده، دو مدل نظری یا دیدگاه در مورد فرآیندها/نتایج مسکونی گروه های اقلیت غالب بوده است. اینها مدل همسان سازی فضایی و مدل طبقه بندی مکان بر روی فرآیندها و پیامدهای مسکونی اقلیت هستند. قبل از بحث در مورد روندهای حومه نشینی در ایالات متحده، هر یک از این موارد را به نوبه خود مورد بحث قرار می دهیم.

ماسی و مولان در یکی از اولین آثار جامعه‌شناختی که این اصطلاح را به کار می‌برند، همسان‌سازی فضایی را این‌گونه تعریف می‌کنند: «فرآیندی که در آن یک گروه به نزدیکی مسکونی با اعضای جامعه میزبان دست می‌یابد». [۱۶]. آنها ادامه می دهند، “در ایالات متحده، عموماً شامل حرکت گروه های اقلیت از محله های نژادی و قومی تثبیت شده به یک محیط شهری بزرگتر است که عمدتاً توسط سفیدپوستان بومی “غیر قومی” مهار شده است” (Massey and Denton 1984, 837). مطالعات جدیدتر یکسان سازی فضایی را به طور مشابه به عنوان “حرکت اقلیت های مهاجر از مناطق تحت محاصره قومی و به جوامعی که اکثریت قومی غالب هستند” تعریف می کنند. [۵]. ضمناً در تعریف همسان سازی فضایی این فرض وجود دارد که مهاجران و اقلیت های قومی خواهان نزدیکی مسکونی با اکثریت هستند که در متن ایالات متحده، سفیدپوستان هستند. با این حال، اینکه برخی یا بیشتر مهاجران غیرسفیدپوست می‌خواهند در نزدیکی سفیدپوستان زندگی کنند، یک سوال تجربی باز است. با فرض اینکه مهاجران اقلیت قومی می‌خواهند در نزدیکی سفیدپوستان زندگی کنند، یکسان سازی فضایی این احتمال واقعی را نادیده می‌گیرد که برخی از مهاجران ممکن است بخواهند در نزدیکی قومیت‌های مشترک زندگی کنند تا یک جامعه قومی را حفظ کنند.
یک فرض مرتبط از مدل همسان سازی فضایی این است که اسکان مهاجران در شهر مرکزی یک پدیده موقتی است و «به مرور زمان… تحرک اجتماعی و فرهنگ‌پذیری [will] باعث جذب فضایی گروه های اقلیت در جامعه شهری شود. [۱۷]. تصور می‌شود که با فرهنگ‌پذیری یک گروه اقلیت مهاجر و به ویژه با دستیابی به تحرک اجتماعی-اقتصادی، اعضای آن به منظور «بهبود موقعیت فضایی خود در جامعه شهری» به حاشیه‌نشینی می‌پردازند. [۱۷] و شانس زندگی خود یا فرزندانشان را افزایش دهند (Massey and Denton 1988b, 613; Massey and Mullan 1984, 837-8). به گفته ماسی و دنتون [۱۷]هم تحرک اجتماعی-اقتصادی و هم فرهنگ پذیری فاصله اجتماعی بین اعضای اقلیت و سفیدپوستان بومی را کاهش می دهد، بنابراین ورود اولی به یک [suburban] همسایگی باعث خصومت، مقاومت و مهاجرت سیستماتیک از سوی دومی نمی شود».
دیدگاه دوم در مورد فرآیندها و پیامدهای مسکونی گروه های اقلیت، دیدگاه قشربندی مکان است [۱۸]. این دیدگاه به جای اینکه فرض کنیم وضعیت اجتماعی-اقتصادی یا فرهنگ‌پذیری قبلی گروه‌های اقلیت، آنها را به سمت یکپارچگی سوق می‌دهد، این دیدگاه را اینگونه بیان می‌کند که ساکنان مستقر و ممتاز یک منطقه اغلب «از استراتژی‌های حذفی، مانند مقررات منطقه‌بندی، برای حفظ موقعیت برتر خود استفاده می‌کنند». [۱۹]. علاوه بر این، به موارد زیر اشاره شد: “در میان اهداف محرومیت اقلیت هایی مانند آفریقایی-آمریکایی ها و لاتین تبارها هستند که بنابراین ورود به بهترین محیط های مسکونی را دشوار یا غیرممکن می دانند و برای بهبود چشمگیر محیط اطراف خود باید بیشتر از سفیدپوستان بپردازند.” [۱۹]. به دلیل شیوه‌های طرد، حتی زمانی که اقلیت‌ها تحت حومه‌نشینی قرار می‌گیرند، آنها ممکن است در مناطقی با نسبت بالاتری از اقلیت‌ها و افراد محروم متمرکز بمانند تا اینکه به نزدیکی مسکونی با سفیدپوستان دست یابند. [۱۹]. با این حال، با فرض اینکه تفکیک عمدتاً نتیجه طرد بیرونی است، طرفداران قشربندی مکان این احتمال را نادیده می گیرند که جداسازی ممکن است تا حدی نتیجه انتخاب یا ترجیح انسان باشد.
اگرچه دیدگاه‌های همسان‌سازی فضایی و طبقه‌بندی مکان در تبیین‌هایشان برای وقوع تفکیک متفاوت است، هر دو دیدگاه به طور ضمنی فرض می‌کنند که تفکیک قومی یا، به عبارت دیگر، تمرکز قومی نشان‌دهنده یک وضعیت اجتماعی نامطلوب است. همانطور که دان اشاره می کند، محققان شهری از مکاتب مختلف فکری عموماً تمرکز قومی را “به عنوان یک نتیجه فضایی ستم ها و به عنوان بخشی از فرآیند بازتولید ظلم” تئوریزه کرده اند. [۲۰]. اگرچه نظریه پردازان شهری مکتب شیکاگو «نقش حمایتی که تمرکز قومی برای مهاجران اخیر داشت» را تشخیص دادند، آنها «بر این باور بودند که حفظ دائمی یک هویت قومی متمایز توسط گروه‌های «تازه‌آمیز» منفی است»، زیرا این حفظ احتمالاً مانع از جذب می‌شود. [۲۰].

به جای اینکه با یک طرف یا طرف دیگر بحث کنیم که آیا گروه‌ها همسان‌سازی فضایی یا طبقه‌بندی مکان را تجربه می‌کنند، به این امکان توجه می‌کنیم که مهاجر غیر سفید پوست حومه نشینی ممکن است از نظر کیفی با حومه نشینی در اروپای سفید متفاوت باشد و بیشتر شبیه به حومه نشینی اقلیت نژادی (و جداسازی) باشد، اما معادل هیچکدام نیست. برخلاف دیدگاه همسان سازی فضایی، ما این فرض را نداریم که مهاجران همیشه می خواهند به نزدیکی مسکونی با سفیدپوستان دست یابند یا این نزدیکی نشان دهنده برابری اجتماعی است. دوم، به جای اینکه فرض کنیم، همانطور که دیدگاه قشربندی مکان انجام می دهد، که تفکیک نشان دهنده نابرابری است و در درجه اول نتیجه طرد بیرونی است، ما می دانیم که مهاجران قومی دارای یک عامل شخصی و جمعی هستند حتی زمانی که با تبعیض مواجه می شوند و مهاجران و خانواده هایشان ممکن است ترجیح دهند. به هر دلیلی با اعضای گروه قومی خود نزدیکتر زندگی کنند. علاوه بر این، ما می دانیم که تمرکز قومی لزوماً نشان دهنده رکود اقتصادی نیست، همانطور که حومه نشینی لزوماً نشان دهنده موفقیت اقتصادی نیست. زیرا، در برخی موارد، حومه‌نشینی می‌تواند به‌جای هدف تمرکز قومی، محصول جانبی تمرکز قومی از نظر اقتصادی موفق باشد. به عبارت دیگر، تمرکز قومی می تواند جایگزین مناسبی برای یکسان سازی فضایی سنتی (یعنی پراکندگی یا خروج از درون شهر به حومه های کمتر شهری آن) باشد.

در مرحله بعد، از نظریه همسان سازی بخش‌بندی شده مهاجران استفاده می‌کنیم [۲۱] ارائه چارچوبی جایگزین برای تفکر در مورد الگوهای اسکان متفاوت مهاجران غیرسفید پوست.

۱٫۲٫ الگوهای تسویه حساب واگرا: یک چارچوب جایگزین

همانطور که زمینه‌های منحصربه‌فرد خروج و زمینه‌های پذیرش گروه‌های مهاجر می‌تواند نتایج اجتماعی-اقتصادی متفاوتی ایجاد کند، ما پیشنهاد می‌کنیم که زمینه‌های خروج و پذیرش مهاجران می‌تواند شکل‌گیری جوامع مهاجر قومی و متعاقباً الگوهای اسکان متفاوت مهاجران قومی را شکل دهد. در تئوری جذب بخش بندی شده [۲۱]زمینه‌های خروج به شرایط سیاسی که تحت آن یک گروه مهاجر از کشور مبدا خود خارج شدند و مجموعه طبقه اجتماعی و همچنین سرمایه انسانی، مانند زبان، مهارت‌های شغلی و تحصیلاتی که مهاجران با خود می‌آورند، اشاره دارد. از سوی دیگر، زمینه‌های پذیرش شامل تعدادی از عوامل در محل استقرار می‌شود: (الف) سیاست‌های دولت پذیرنده، خواه انحصار، پذیرش منفعل، یا تشویق فعال. (ب) نحوه استقبال مردم یا ساکنان مستقر، خواه متعصب، بی تفاوت یا حمایت کننده؛ ج) وجود و نوع جوامع و شبکه‌های قومیتی فقیر، کارآفرین یا حرفه‌ای. منسجم یا نه و غیره؛ و (د) شرایط بازار کار (میزان انشعاب آن) [۲۲,۲۳]. همانطور که ما علاقه مند به توضیح الگوهای اسکان متفاوت هستیم، برخی از عوامل را در زمینه های خروج و زمینه های پذیرش که می تواند بر فرآیندها و نتایج مسکونی گروه های مهاجر غیرسفیدپوست تأثیر بگذارد برجسته می کنیم.

علاوه بر جایگاه طبقه اجتماعی و سرمایه انسانی که یک گروه مهاجر با خود به ارمغان می آورد، مهم است که الگوهای اسکان یک گروه مهاجر قبل از مهاجرت را در نظر بگیریم، به ویژه آن الگوهای اسکان را که اعضای گروه به عنوان ایده آل برای ترتیبات زندگی خود در نظر گرفته اند. به عنوان مثال، یک گروه مهاجر که ترجیح می دهند در جوامع کوچک و پراکنده در کشور قبلی خود زندگی کنند، ممکن است تمایل داشته باشند که همان ترتیبات زندگی را در جامعه میزبان جدید ترجیح دهند. برعکس، گروهی که در نتیجه جنگ و جابجایی های اجباری مجبور شده اند برای حفاظت در مجاورت اعضای قومی خود زندگی کنند، ممکن است به مرور زمان زندگی در جوامع متمرکز را درک کنند. هنگامی که اعضای گروه به یک جامعه میزبان جدید وارد می شوند، ممکن است بخواهند این نوع ترتیبات زندگی را در پاسخ به تهدیدات واقعی و تصور شده برای ایمنی، انزوای فرهنگی و زبانی یا سایر مشکلات اقتصادی و غیراقتصادی ایجاد کنند.

با این حال، صرف نظر از اینکه ترجیحات و تمایلات اسکان اعضای گروه چقدر قوی است، فرصت های تحقق آنها می تواند حداقل برای مدتی توسط عوامل ساختاری در زمینه های پذیرش محدود شود. اول، دولت فدرال که مسئول سیاست‌های مهاجرت و اسکان مجدد است، می‌تواند سیاست‌هایی را ایجاد و اجرا کند که تعیین می‌کند مهاجران می‌توانند در ابتدا در کجا مستقر شوند. به عنوان مثال، در اواخر دهه ۱۹۷۰ و در سراسر دهه ۱۹۸۰، پناهندگان آسیای جنوب شرقی تحت سیاست های تحریمی دولت ایالات متحده قرار گرفتند که به طور عمدی آنها را در شهرها و ایالت های مختلف ایالات متحده پراکنده و اسکان داد. [۲۴]. دوم، ساکنان مستقر می توانند مهاجران را به صورت مثبت، منفی یا نسبت به آنها بی تفاوت باشند. در ایالات متحده، بسیاری از مهاجران و اقلیت‌های نژادی، از جمله آن‌هایی که درآمدی مشابه با سفیدپوستان دارند، نمی‌توانند به سادگی انتخاب کنند که در کدام محله نقل مکان کنند یا از کجا خانه‌های خود را بخرند. [۲۵]. اغلب اوقات، انتخاب های آنها به دلیل شرایطی که انتخاب آنها نیست، محدود می شود. تصمیمات افراد و خانواده ها برای نقل مکان یا ماندن ممکن است تحت تأثیر عوامل اقتصادی و غیراقتصادی قرار گیرد، مانند درک آنها از نحوه واکنش سفیدپوستان و سایر گروه های اقلیت نژادی که در زمینه های خود مشترک هستند ممکن است به ساکنان جدید واکنش نشان دهند. ثالثاً، اینکه آیا مهاجران قومی قادر به تشکیل جوامع در یک منطقه خاص هستند نیز می تواند به وجود جوامع هم قومی موجود در چنین منطقه ای بستگی داشته باشد. اگر تعداد قابل توجهی از اعضای قومی وجود نداشته باشند که با هم تعامل داشته باشند و خود را به عنوان اعضای یک جامعه قومی تعریف کنند، ممکن است هرگز یک جامعه قومی ظهور نکند، چه رسد به اینکه به نقطه تمرکز قومی برسد. در نهایت، شرایط بازار کار می تواند بر شکل گیری و توسعه جوامع قومی در مناطق خاص تأثیر بگذارد. برای مثال، اینکه آیا مهاجران و خانواده‌هایشان می‌توانند به طور سودآور در یک منطقه مشغول به کار شوند، می‌تواند بر تصمیم مهاجران جدید برای نقل مکان به آن منطقه تأثیر بگذارد. اگر مشاغل فراوان و پایدار باشد و اگر بخش بزرگی از مهاجران شاغل بتوانند نیازهای اولیه خود را از جمله مسکن، مدرسه، مراقبت های پزشکی و غیره برآورده کنند، مهاجران ممکن است مدت بیشتری در یک منطقه بمانند و محله های مهاجر قومی قابل مشاهده را تشکیل دهند. با تبدیل شدن مهاجران به ساکنین تثبیت شده و تحرک اقتصادی، آنها می توانند سازمان ها، انجمن ها و مشاغل رسمی را برای تامین نیازهای خود و سایر ساکنان ایجاد کنند. کامل بودن نهادی یک جامعه، به نوبه خود، می تواند تمرکز قومی را تقویت کند. با توجه به زمینه های خروجی نسبتا مشابه همونگ، کامبوج، لائوس و ویتنامی (یعنی متولدین خارجی در میان آنها پناهندگان جنگ یا فرزندان پناهندگان هستند)، و زمینه های پذیرش (همه آنها در مینه سوتا ساکن شده اند)، ما علاقه مندیم آیا همه این گروه ها الگوهای مسکونی مشابهی را تجربه می کنند یا الگوهای مسکونی متفاوت.

۱٫۳٫ روندهای تاریخی در حاشیه نشینی و تفکیک مسکونی

از دهه ۱۹۸۰، محققان سطوح حاشیه نشینی و الگوهای تفکیک مسکونی را در میان چهار دسته نژادی اصلی ثبت کرده اند: سفیدپوستان غیر اسپانیایی، سیاه پوستان، اسپانیایی ها و آسیایی ها. مسی و دنتون با استفاده از داده‌های سرشماری ایالات متحده در سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در ۵۹ منطقه آماری کلان‌شهری (SMSA) دریافتند که در سال ۱۹۷۰، سیاه‌پوستان (۰٫۲۰۱) در مقایسه با اسپانیایی‌ها (۰٫۴۶۱) و آسیایی‌ها (۰٫۴۳۱) سطوح پایین‌تری از حاشیه‌نشینی داشتند. [۴]. با این حال، بین سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، «متوسط ​​حومه‌نشینی سیاه‌پوستان به طور قابل‌توجهی افزایش یافت، از ۰٫۲۰۱ به ۰٫۲۸۲ در سال ۱۹۸۰». [۴]. علیرغم افزایش حومه‌نشینی سیاه‌پوستان، «سیاه‌پوستان، در مقایسه با سایر گروه‌های اقلیت، به شدت در شهرهای مرکزی متمرکز هستند و در این مناطق، سطوح بسیار بالایی از عدم تشابه مسکونی و انزوای فضایی از سفیدپوستان غیر اسپانیایی را تجربه می‌کنند، به ویژه در شمال شرق و غرب میانه” [۴].
برخلاف الگوی حومه‌نشینی سیاه‌پوستان، مسی و دنتون (۱۹۸۸b، ص ۵۹۷) دریافتند که حومه‌نشینی اسپانیایی‌ها در اکثر پیامک‌ها بین سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ راکد بود. [۴]. از سوی دیگر، حومه نشینی آسیا در طول دهه ۱۹۷۰ “تقریباً در تمام مناطق شهری به طور قابل توجهی افزایش یافت”. [۴]. علاوه بر این، مسی و دنتون مشاهده کردند، «حتی SMSAهایی که به خوبی تثبیت شده اند [Asian] مناطق تحت پوشش، مانند سانفرانسیسکو، حومه نشینی قابل توجهی را تجربه کردند. [۴]. این یافته‌ها ماسی و دنتون را به این نتیجه رساندند که «بنابراین، به نظر می‌رسد که آسیایی‌ها با دور زدن مناطق درون‌شهری به عنوان اولین گام در فرآیند همسان‌سازی فضایی، از الگوی سنتی مهاجران آمریکایی منحرف می‌شوند». [۴]. با این حال، تمرکز بر آسیایی‌ها به‌عنوان یک دسته کلی، ممکن است تفاوت‌های مهم درون گروهی را با توجه به حومه‌نشینی پنهان کند.
برخی از مطالعات نشان داده اند که در میان اکثر مهاجران پس از سال ۱۹۶۵ به ایالات متحده، حومه نشینی در طول زمان به جای کاهش تمایل به افزایش یافته است. آلبا و همکاران با استفاده از داده های سرشماری ایالات متحده در سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰٫ دریافت که اگرچه سطوح حومه‌نشینی گروه‌های مختلف مهاجر آسیایی و لاتین با یکدیگر متفاوت است، حومه‌نشینی عموماً در تمام گروه‌ها ثابت یا در طول زمان افزایش یافته است. [۵]. برای مثال، بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰، چینی‌ها، فیلیپینی‌ها، کره‌ای‌ها، سرخپوستان آسیایی، ویتنامی‌ها، کوبایی‌ها و آفریقایی‌ها و کارائیب‌ها هر کدام افزایش درصد جمعیت خود را در حومه شهر تجربه کردند. در همان دوره، مکزیکی ها تنها افزایش اندکی در درصد زندگی در حومه شهرها تجربه کردند. آلبا و همکاران نشان می دهد که مسیرهای مختلف حومه نشینی گروه های قومی ممکن است به دلیل تفاوت در درآمد متوسط ​​خانوار آنها باشد. به طور خاص، درآمد کمتر خانوار با سکونت در شهرهای مرکزی مرتبط است، در حالی که درآمد بالاتر خانوار با سکونت در حومه شهر مرتبط است. [۵]. آلبا و همکارانش خاطرنشان می‌کنند که «ویتنامی‌ها تا حدودی کمتر از سایر آسیایی‌ها در حومه شهر زندگی می‌کنند. [and that] [t]او ممکن است نتیجه درآمد اندک و پناهندگی مکرر آنها باشد. [۵].
اخیراً، مطالعاتی برای کشف همسان سازی فضایی گروه های قومی و نژادی در حلقه های “درونی” و “بیرونی” حومه، که به ترتیب به عنوان “حومه های بالغ” و “حومه در حال توسعه” نیز شناخته می شوند، آغاز شده است. [۲۶,۲۷,۲۸]. با آگاهی از قانون مسکن منصفانه در سال ۱۹۶۸، که تبعیض مسکن را ممنوع می کند، و تأثیر مثبت بالقوه آن بر فرصت اقلیت های نژادی برای زندگی در حومه شهر، برخی از محققان حلقه های حومه داخلی/بالغ را به عنوان مکان هایی در حومه تعریف کرده اند که اکثریت مسکن در آن قرار دارد. ساخته شده در سال ۱۹۶۹ یا قبل از آن و حلقه های بیرونی/در حال توسعه حومه به عنوان مکان هایی در حومه شهر که اکثر مسکن ها در سال ۱۹۷۰ یا بعد از آن ساخته شده اند. [۲۶,۲۷]. با استفاده از داده‌های ۲۰۱۲-۲۰۱۶ جامعه آمریکایی، Argeros [26] دریافت که همه گروه‌های نژادی و قومی در مطالعه او – سفیدپوستان، سیاه‌پوستان، آسیایی‌ها و اسپانیایی‌ها – بیشتر در حلقه‌های بیرونی حومه شهر زندگی می‌کنند که سطوح SES بالاتر و نرخ فقر پایین‌تری دارد تا در حلقه‌های حومه داخلی آمریکا. حومه شهر با این حال، جالب است که خانوارهای آسیایی بیشتر از خانوارهای سیاه پوست، اسپانیایی و سفیدپوست در حلقه های بیرونی حومه شهر زندگی می کنند. آرگروس این را به درآمد متوسط ​​نسبتاً بالاتر خانوار، تحصیلات و مالکیت خانه آسیایی ها نسبت می دهد [۲۶].
مطالعات اخیر با استفاده از داده های سرشماری ایالات متحده نشان داده است که سیاه پوستان، اسپانیایی ها و آسیایی ها در مناطق مختلف شهری ایالات متحده همچنان سطوح قابل توجهی از جداسازی نژادی را تجربه می کنند. [۲۹]. برای مثال، لوگان اشاره می‌کند که اگرچه تفکیک سیاه و سفید بین سال‌های ۱۹۸۰ و ۲۰۱۰ به تدریج کاهش یافته است، در اواخر دهه ۲۰۰۰، سیاه‌پوستان همچنان به طور متوسط ​​به شدت تفکیک شده بودند، همانطور که با شاخص عدم تشابه (D) آنها ۵۹٫۱ نشان داده شد. از سوی دیگر، سطح جداسازی اسپانیایی‌ها و همچنین آسیایی‌ها اساساً در این دوره سی ساله بدون تغییر باقی ماند. تا سال ۲۰۱۰، شاخص عدم تشابه برای اسپانیایی‌ها ۴۸٫۵ بود، در حالی که برای آسیایی‌ها ۴۰٫۹ بود که نشان‌دهنده تداوم سطوح نسبتاً بالایی از جداسازی است. [۳۰].
اگرچه مطالعات متعددی به بررسی جداسازی یا حاشیه نشینی در میان مهاجران ایالات متحده پرداخته است [۵,۳۱,۳۲,۳۳,۳۴,۳۵,۳۶,۳۷,۳۸,۳۹]، از مقاله مسی و دنتون در اواخر دهه ۱۹۸۰ [۴]مطالعات اندکی تلاقی بین حومه نشینی گروه های مهاجر و تفکیک مسکونی آنها را بررسی کرده اند (جونز [۴۰] یک استثنا است). با توجه به اینکه این فرآیندها احتمالاً در مورد گروه‌های مهاجر و نتایج جذب آنها به روش‌های پیچیده‌ای در هم تنیده هستند، شگفت‌آور است. همانطور که کاپلان و وودهاوس به ما یادآوری می کنند، “گروه ها نه تنها از نظر ساختار فرهنگی بلکه از نظر منابع مالی، انسانی و سایر منابع به طور قابل توجهی متفاوت هستند.” [۴۱]. در عین حال، زمینه‌هایی که گروه‌های اجتماعی با آن‌ها مواجه می‌شوند می‌تواند از نظر «تاریخ، فرهنگ، فرصت‌های اقتصادی و…» بسیار متفاوت باشد. [relationship with] دولت سیاسی» [۴۱]. در داخل ایالات متحده، بسیاری از اقلیت‌های نژادی، از جمله آن‌هایی که درآمدی قابل مقایسه با سفیدپوستان دارند، نمی‌توانند به سادگی انتخاب کنند که در کدام محله نقل مکان کنند یا از کجا خانه‌های خود را بخرند. [۲۵]. اغلب، انتخاب‌های آن‌ها توسط زمینه یا مجموعه‌ای از شرایط که انتخاب آنها نیست، محدود می‌شود. برای مثال، تصمیم افراد و خانواده‌ها برای نقل مکان یا ماندن ممکن است تحت تأثیر عوامل اقتصادی و غیراقتصادی باشد، مانند درک آنها از نحوه واکنش سفیدپوستان و سایر گروه‌های اقلیت نژادی که در زمینه‌های مشترک خود با ساکنان جدید واکنش نشان می‌دهند. بررسی حومه نشینی گروه های مهاجر بدون توجه به تفکیک نژادی آنها، در بهترین حالت، درک ناقصی از زندگی مهاجران در شهرهای شهری آمریکا به ما می دهد. بنابراین، ما پیشنهاد می کنیم که بررسی حومه نشینی مهاجران در کنار جداسازی آنها بسیار مهم است. انجام این کار ممکن است به ما کمک کند نه تنها هر دوی این فرآیندها را بهتر درک کنیم، بلکه درک خود را از پویایی بین نژادی در یک مکان خاص نیز گسترش دهیم. درک پویایی های نژادی در یک زمینه خاص می تواند به نوبه خود به ما کمک کند تا درجه نسبی همسان سازی گروه های مهاجر را در بیش از یک محور ارزیابی کنیم.

توجه فزاینده در ادبیات به مقوله‌های نژادی و گروه‌های قومی به غیر از سفیدپوستان و سیاه‌پوستان نشان می‌دهد که محققان در تلاش هستند تا هنگام مطالعه همسان‌سازی فضایی در ایالات متحده از پارادایم نژادی سیاه و سفید فراتر بروند. با این حال، تا به امروز، تحقیقات کمی جذب فضایی گروه‌های مهاجر آسیایی اخیر مانند پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی را بررسی کرده است. با این وجود، بررسی همسان سازی فضایی پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی حداقل به دو دلیل مهم است.

اول، اگرچه مطالعات قبلی در مورد جذب فضایی مهاجران اطلاعات مفیدی در مورد مهاجران به دست آورده است، این مطالعات تمایل دارند گروه‌های مختلف آسیایی و اسپانیایی را به دسته‌های منفرد تقسیم کنند. با این حال، همانطور که آلبا و لوگان اشاره می‌کنند، «دسته‌های آماری راحت – مانند «آسیایی» و «اسپانیایی»-[are not only] بعید است که به اندازه کافی تنوع نژادی و قومیتی را به تصویر بکشد، اما می تواند به طور بالقوه گمراه کننده باشد. [۳۱]. فرض همگنی آسیایی، چه در نظر گرفته شده باشد یا نباشد، به دلایل متعددی بسیار مشکل ساز است. اول، بر خلاف مهاجران اقتصادی از آسیا، مانند بسیاری از چینی‌ها، کره‌ای‌ها و ژاپنی‌ها، اکثر مردم جنوب شرق آسیا به عنوان پناهندگان سیاسی از کشورهای جنگ‌زده کامبوج، لائوس و ویتنام مهاجرت کردند. دوم، کامبوجی‌ها، همونگ‌ها، لائوسی‌ها و ویتنامی‌ها از سال ۱۹۷۵ در «امواج» نامنظم مهاجرت کردند. به عنوان پناهنده سیاسی، اکثریت ساکنان جنوب شرق آسیا، به‌ویژه آن‌هایی که از موج‌های مهاجرت متأخر بودند، با سرمایه‌های مالی و انسانی بسیار محدود آمدند. [۴۲]. علاوه بر این، در اواخر دهه ۱۹۷۰ و در سراسر دهه ۱۹۸۰، گروه های پناهجوی آسیای جنوب شرقی تحت سیاست های تحریمی دولت ایالات متحده قرار گرفتند که به طور عمدی آنها را در شهرها و ایالت های مختلف ایالات متحده پراکنده و اسکان داد. [۲۴]. بر خلاف سایر مهاجران آسیایی با وضعیت اجتماعی و اقتصادی قابل توجه (SES)، اکثر مردم جنوب شرق آسیا نمی توانند به راحتی انتخاب کنند که در کدام محله ساکن شوند. با توجه به سیاست‌های پراکندگی و SES نسبتاً پایین پناهندگان آسیای جنوب شرقی در بدو ورود، منطقی است که فرض کنیم پناهندگان آسیای جنوب شرقی در مقایسه با سایر گروه‌های مهاجر آسیایی و لاتین تبار از نظر توانایی انتخاب محل زندگی محدودتر بوده‌اند. . با این حال، تحقیقات کمی به طور سیستماتیک بررسی کرده است که چگونه الگوهای اقامتی پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی از دهه ۱۹۸۰ تغییر کرده یا ثابت مانده است.
دوم، مطالعه حومه‌نشینی گروه‌های آسیای جنوب شرقی این فرصت را به ما می‌دهد تا جنبه مهم دیگری از همسان‌سازی فضایی را مطالعه کنیم: تفکیک مسکونی یا ادغام. در زمان نگارش این مقاله، اکثر پناهندگان آسیای جنوب شرقی بین ۲۵ تا ۴۰ سال در ایالات متحده بوده اند. در سه دهه گذشته تغییرات اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی در جوامع آنها رخ داده است [۴۳,۴۴]. با این حال، در حال حاضر، ما نسبتاً کمی در مورد اینکه چگونه تغییر وضعیت اجتماعی-اقتصادی آسیای جنوب شرقی بر توانایی آنها برای نقل مکان به محله های عمدتاً سفیدپوست تأثیر می گذارد، می دانیم. علاوه بر این، ما هنوز اطلاعات کمی در مورد درجات تفکیک آسیای جنوب شرقی از سفیدپوستان و همچنین از دیگر دسته‌های نژادی غیرسفید پوست، از جمله سیاه‌پوستان، اسپانیایی‌ها و سایر آسیایی‌ها نداریم. در دسترس بودن داده‌های سرشماری ایالات متحده ما را قادر می‌سازد تا بررسی کنیم که چگونه پناهندگان سابق آسیای جنوب شرقی با تغییرات جمعیتی و متنوع در شهرهای بزرگ ایالات متحده سازگار شده‌اند.

۱٫۴٫ پیشینه اسکان مجدد آسیای جنوب شرقی در مینه سوتا

قبل از سال ۱۹۷۵، هیچ جامعه آسیای جنوب شرقی در مینه سوتا وجود نداشت. با این حال، در اکتبر سال ۱۹۷۵، مینه سوتا به ایالتی تبدیل شد که بیشترین تعداد پناهندگان را در غرب میانه ایالات متحده پذیرا شد. [۴۵]. مینه سوتا مانند ده ها ایالت دیگر ایالات متحده، بخشی از یکی از بزرگترین تلاش های اسکان مجدد پناهندگان در تاریخ ایالات متحده بود. در سال ۱۹۷۵، ایالات متحده ۱۲۰۰۰۰ نفر از بیش از دو میلیون پناهجوی جنوب شرقی آسیا (هندوچینی سابق) را از کشورهای جنگ زده و تحت حمایت ایالات متحده ویتنام جنوبی، کامبوج و لائوس پذیرفت. [۷]. در دسامبر ۱۹۷۵، محله های لوتری در روچستر، مینه سوتا، ۱۷۹۱ پناهنده ویتنامی را پذیرفتند. [۴۶]. در همان ماه، یکی از اولین خانواده های پناهنده همونگ در مینیاپولیس ساکن شد [۴۷]. تا پایان سال ۱۹۷۵، ۳۸۰۲ پناهنده آسیای جنوب شرقی در مینه سوتا اسکان داده شدند – ۲٫۳ درصد از ۱۲۹۷۹۲ پناهنده آسیای جنوب شرقی در ایالات متحده در آن زمان. [۴۸]. تا سال ۱۹۸۱، حدود یک سوم از ۲۰۰۰۰ همونگ در ایالات متحده در سنت پل زندگی می کردند. [۴۶]. تا اکتبر ۱۹۸۴، دفتر برنامه پناهندگان ایالتی تعداد کل پناهندگان آسیای جنوب شرقی را حدود ۲۶۰۰۰ تخمین زد. از این تعداد، ۱۰۰۰۰ نفر همونگ، ۶۰۰۰ ویتنامی، ۶۰۰۰ کامبوجی و ۴۰۰۰ نفر لائوسی بودند (دانینگ و همکاران، ۱۹۸۴). همانطور که خواهیم دید، همونگ بزرگترین گروه جنوب شرقی آسیا در مینه سوتا است.
به گفته وانگ، «از ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸، [Hmong families] عمدتاً در محله‌های مرکزی، شمال نزدیک، فیلیپس و پودرهورن در شهر مینیاپولیس ساکن بودند. [۴۷]. با این حال، در سال ۱۹۷۹، برخی از همونگ به سنت پل نقل مکان کردند [۴۷]. هندریکس در تنها مطالعه تجربی الگوهای اسکان پناهندگان آسیای جنوب شرقی در مینه سوتا تخمین زد که در دسامبر ۱۹۸۰، از ۴۱۳۱ خانواده آسیای جنوب شرقی که دارای سوابق واجد شرایط بودن کمک پزشکی بودند و در مینه سوتا زندگی می کردند، ۴۱ درصد در سنت پل زندگی می کردند. ۲۶ درصد از آنها در مینیاپولیس زندگی می کردند [۴۹]. مطابق با این، داونینگ و همکارانش مشاهده کردند که «اکثریت همونگ و هندوچینی [Southeast Asian] پناهندگان به طور کلی در شهرهای مرکزی متمرکز هستند [Twin Cities]” [۵۰].
جمعیت آسیای جنوب شرقی، به ویژه همونگ در مینه سوتا، در طول دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به طور قابل توجهی افزایش یافت. از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰، جمعیت آسیای جنوب شرقی از ۷۶۰۹۴ به ۸۴۰۶۲ افزایش یافت که بیش از نیمی از جمعیت آسیایی مینه سوتا (۱۶۶۲۱۷) را شامل می شود. جمعیت همونگ از ۴۱۸۰۰ نفر به ۴۵۴۴۳ نفر افزایش یافت و آنها را به بزرگترین (با ۳۰٫۱ درصد) در میان تمام گروه های آسیایی تبدیل کرد. جمعیت ویتنام از ۱۸۸۲۴ به ۲۰۵۷۰ افزایش یافت. اگرچه آنها در مقایسه با سرخپوستان آسیایی (۱۹۹۶۳) و چینی ها به جز تایوانی ها (۱۸۶۲۲) کمتر بودند، جمعیت لائوسی ها (۹۹۴۰ تا ۱۱۵۱۶) و کامبوجی ها (۵۵۳۰ تا ۶۵۳۳) نیز در آن دوره افزایش یافت. [۵۱]. در حالی که در دهه ۱۹۸۰، فرزنو، کالیفرنیا توسط برخی به عنوان “پایتخت همونگ” در آمریکا شناخته می شد. [۵۲]، در دهه ۲۰۰۰، مینیاپولیس-سنت. پل به جای فرزنو به عنوان پایتخت همونگ آمریکا یا حتی “پایتخت همونگ جهان” آمده بود. [۴۷]. بیشتر این رشد را می توان در مهاجرت ثانویه جنوب شرقی آسیایی که هم اجباری و هم داوطلبانه بود دنبال کرد.
در ابتدا، دولت ایالات متحده، از طریق وزارت بهداشت، آموزش و رفاه خود (HEW) به آژانس های دولتی و آژانس های داوطلبانه (Volags) برای ارائه خدمات رفاهی، پزشکی و اجتماعی به پناهندگان آسیای جنوب شرقی بازپرداخت کرد. [۵۳]. دولت پیش از این وعده داده بود که کمک ها پس از رسیدن به مدت ۳۶ ماه ادامه خواهد داشت. با این حال، در ماه می ۱۹۸۲، آن را به ۱۸ ماه پس از ورود کوتاه کرد. بدتر از همه، ایالت هایی مانند واشنگتن و اورگان که قبلاً برای حمایت از پناهندگان آسیای جنوب شرقی به کمک های فدرال متکی بودند، پس از قطع برنامه های کمک های فدرال خود، هیچ بودجه خاصی را برای ادامه حمایت از پناهندگان اختصاص ندادند. پناهندگان آسیای جنوب شرقی، که اکثر آنها فاقد مهارت های انگلیسی و مدارک رسمی برای یافتن شغل سودآور بودند، با انتخاب های دشواری روبرو شدند: ماندن یا نقل مکان به جای دیگر. بسیاری از پناهندگان آسیای جنوب شرقی با داشتن گزینه های کمی به ایالت هایی مانند کالیفرنیا، ایلینویز، لوئیزیانا، مینه سوتا و کارولینای شمالی در جستجوی شغل مهاجرت کردند. [۲۴,۵۴,۵۵]. با این حال، بسیاری از همونگ ها نیز مهاجرت کردند تا با دودمان، زیر قبیله ها یا جوامع هم قومی متحد شوند. [۵۶,۵۷].
طبق سرشماری سال ۲۰۰۰ ایالات متحده، مینیاپولیس-سنت. پل MSA خانه ۲۹۶۸۸۰۶ نفر بود. از این تعداد، ۸۶٫۱ درصد سفیدپوست، ۵٫۳ درصد سیاه پوست، ۴٫۱ درصد آسیایی، ۳٫۳ درصد اسپانیایی تبار (از هر نژاد) و ۲٫۱ درصد از نژادهای مختلط بودند. تا سال ۲۰۱۰، مینیاپولیس-سنت. جمعیت پل MSA به ۳,۱۵۴,۴۶۹ افزایش یافته بود. از این تعداد، ۷۸ درصد سفید پوستان غیر اسپانیایی، ۷٫۵ درصد سیاه پوستان غیر اسپانیایی، ۵٫۹ درصد آسیایی های غیر اسپانیایی، ۵٫۵ درصد اسپانیایی تبارها و ۳٫۱ درصد «سایر» بودند. در این MSA، آسیای جنوب شرقی اکثریت (۵۱٫۲ درصد) جمعیت آسیا را بدون احتساب هاوایی ها و جزایر اقیانوس آرام تشکیل می دهند. [۵۸]. به عنوان یکی از قدیمی‌ترین مکان‌های اسکان مجدد پناهندگان آسیای جنوب شرقی (۱۹۷۵-۲۰۰۶)، مینیاپولیس-سنت. پل MSA یک فرصت ایده آل برای مشاهده تمرکز قومی، حاشیه نشینی و الگوهای جداسازی کامبوجی ها، همونگ ها، لائوس ها و ویتنامی ها در طول زمان ارائه می دهد. ما در ادامه این مقاله توجه خود را بر این موضوع متمرکز می کنیم.

۲٫ مواد و روشها

داده‌های اولیه ما شامل سرشماری ده ساله مسکن و جمعیت برای سال‌های ۱۹۹۰، ۲۰۰۰، و ۲۰۱۰، و داده‌های نمونه داده‌های خرد استفاده عمومی (PUMS) 2006-2010 در نظرسنجی جامعه آمریکایی است. ما همچنین از داده‌های سطح سرشماری نسخه حرفه‌ای Social Explorer (Social Explorer, Inc., Bronxville, NY, USA) برای محاسبه شاخص‌های عدم تشابه و همچنین نسبت حومه‌نشینی آسیای جنوب شرقی در هفت شهرستان Minneapolis-St استفاده کردیم. منطقه شهری پل. در ادامه این مقاله، ما از اصطلاحات سفیدپوستان غیر اسپانیایی، سیاه پوستان غیر اسپانیایی و آسیایی های غیر اسپانیایی (شامل هاوایی ها یا جزایر اقیانوس آرام) استفاده می کنیم، زیرا این عبارات در سرشماری ایالات متحده شناسایی شده اند. اصطلاح “آسیای جنوب شرقی” به کامبوجی ها، همونگ ها، لائوس ها و ویتنامی ها در مجموع اشاره دارد. هنگام مقایسه گروه ها به اقوام خاصی اشاره خواهیم کرد. مسلماً، هر گروه آسیای جنوب شرقی متشکل از افرادی از گروه‌های مهاجرتی مختلف (به عنوان مثال، برخی زودتر از دیگران مهاجرت کرده‌اند) و همچنین گروه‌های نسلی مختلف (مثلاً برخی در خارج از کشور متولد شده‌اند، برخی دیگر در ایالات متحده متولد شده‌اند). با توجه به محدودیت‌های ذاتی در داده‌های مجموع سرشماری ایالات متحده، ما نتوانستیم بین افراد متولد ایالات متحده و افراد متولد خارج بدون از دست دادن ویژگی قومی (مانند همونگ، کامبوج، لائوس، ویتنامی) تمایز قائل شویم. به این ترتیب، مقوله آسیای جنوب شرقی در واقع شامل افراد مهاجر و همچنین افرادی است که فرزندان مهاجران هستند. با این وجود، جوامع مهاجر ایالات متحده به ندرت، یا هرگز، تنها از افراد یا خانواده های خارج از کشور تشکیل شده اند. در این مقاله، ما عمدتاً به الگوها و پیامدهای گروهی مهاجر علاقه مندیم تا به متغیرها یا روابط در سطح فردی.

۲٫۱٫ تعریف حاشیه نشینی

دفتر مدیریت و بودجه ایالات متحده، مناطق آماری کلان شهری (MSAs) را به عنوان مناطق جغرافیایی تعریف می کند که «حداقل یک منطقه شهری با ۵۰۰۰۰ نفر یا بیشتر جمعیت، به علاوه قلمرو مجاور که دارای درجه بالایی از یکپارچگی اجتماعی و اقتصادی با هسته مرکزی است، همانطور که اندازه گیری شده است، تعریف می کند. با کراوات رفت و آمد [۵۹]. از نظر تحلیلی، یک منطقه آماری کلان شهر شامل یک هسته و یک حاشیه است. سرشماری ایالات متحده یک شهر مرکزی را به عنوان شهر یا مجموعه ای از شهرهای واجد شرایط با بیشترین جمعیت در MSA تعریف می کند. [۶۰]. در سال ۲۰۱۰ و ۲۰۰۰، مینیاپولیس-سنت. Paul-Bloomington MSA از ۱۳ شهرستان تشکیل شده بود که ۲ تای آن در ویسکانسین قرار دارند. این ۱۳ شهرستان شامل آنوکا، کارور، چیساگو، داکوتا، هنپین، ایسانتی، رمزی، اسکات، شربرن، واشینگتن و رایت در مینه‌سوتا و شهرستان‌های پیرس و سنت کروکس در ویسکانسین هستند. با این حال، قبل از آن، در سال ۱۹۹۰، مینیاپولیس-سنت. پل ام اس ای تنها از ۱۱ شهرستان تشکیل شده بود (شهرستان های آنوکا، کارور، چیساگو، داکوتا، هنپین، ایسانتی، رمزی، اسکات، واشنگتن، رایت و سنت کروکس).
طبق کنوانسیون های اداره سرشماری ایالات متحده، ما جمعیت حومه شهر را به عنوان نسبت جمعیتی که خارج از شهر مرکزی اما در منطقه آماری کلان شهر زندگی می کنند، تعریف می کنیم. [۴]. ما از برخی از محدودیت‌های تعریف حومه به این روش آگاه هستیم (برای مثال به بحث ماسی و دنتون مراجعه کنید. [۴]). با این حال، دیگران از رویکرد مشابهی در تعریف حومه پیروی کرده اند [۶۰]. در این مقاله، ما شهرهای سنت پل و مینیاپولیس را به عنوان “شهر مرکزی” مینیاپولیس-سنت می شماریم. پل MSA و بقیه MSA را به حومه شهر ببرید. همچنین از این مناطق به عنوان «شهر مرکزی مترو» و «حومه مترو» یاد خواهیم کرد.

۲٫۲٫ تعریف شاخص عدم تشابه

به عنوان یکی از پرکاربردترین معیارهای یکنواختی مسکونی، شاخص عدم تشابه انحراف از یکنواختی بین دو گروه اجتماعی را اندازه‌گیری می‌کند. این شاخص از ۰ تا ۱۰۰ متغیر است و نشان دهنده نسبت جمعیت اقلیت است که برای دستیابی به توزیع یکنواخت در منطقه جغرافیایی بزرگتر مورد مطالعه باید به محله دیگری نقل مکان کنند. [۱۷]. نمره شاخص بین ۰ تا ۳۰ تفکیک کم، شاخص بین ۳۰ تا ۶۰، تفکیک متوسط ​​و نمره شاخص برابر یا بالاتر از ۶۰ نشان می دهد که تفکیک بالایی بین دو گروه وجود دارد. [۴]. اختلاف کمتر از پنج امتیاز معمولاً یک تفاوت ناچیز در نظر گرفته می شود [۶۱]. شاخص عدم تشابه (D) به صورت زیر محاسبه می شود:

D = ۱ ۲ من = ۱ ن | ب من ب w من دبلیو |

که در آن، با فرض اینکه ما تفاوت سیاهان و سفیدها را محاسبه می کنیم، بمن جمعیت سیاه پوستان است منهفتم واحد منطقه ای (در مورد ما، مسیر سرشماری محله ها را نشان می دهد). ب کل جمعیت سیاه پوست موجودیت جغرافیایی بزرگ (در مورد ما MSA) است که شاخص عدم تشابه برای آن محاسبه می شود. wمن جمعیت سفید رنگ است منهفتم واحد منطقه (دستگاه سرشماری)؛ و دبلیو کل جمعیت سفید موجودیت جغرافیایی بزرگی است که شاخص عدم تشابه برای آن محاسبه می شود. هنگام تفسیر نتایج مربوط به تفکیک، ما آگاه هستیم که وقتی جمعیت یک گروه کمتر از ۱۰۰۰ نفر باشد، ممکن است شاخص عدم تشابه نادرست و کمتر قابل اعتماد باشد. [۶۲]. این موضوع در این مقاله برای ما کمتر مورد توجه است، زیرا جمعیت‌های دسته‌های نژادی و قومی فردی (سفید، سیاه، آسیایی، آسیای جنوب شرقی و غیره) که ما مطالعه می‌کنیم بیش از ۱۰۰۰ نفر در مینیاپولیس-سنت. Paul MSA، از جمله شهر مرکزی و حومه آن.

در استفاده از شاخص عدم تشابه، ما می دانیم که این شاخص یکی از حداقل پنج شاخص تفکیک نژادی است، که هیچ یک از این شاخص ها برتر از بقیه نیست و هیچ شاخص واحدی نمی تواند تمام جنبه های تفکیک نژادی را در بر بگیرد. با توجه به سؤالات پژوهشی ما و با توجه به محدودیت‌های فضا، تصمیم گرفتیم از شاخص عدم تشابه استفاده کنیم زیرا یکی از متداول‌ترین معیارهای مورد استفاده برای تفکیک نژادی است و بنابراین ممکن است ما را قادر سازد که یافته‌های خود را با یافته‌های گذشته مقایسه کنیم.

۴٫ بحث

در ابتدای مقاله، ما سه سؤال را مطرح کردیم: (۱) چگونه و تا چه حد حومه‌نشینی گروه‌های پناهجوی سابق آسیای جنوب شرقی در مینیاپولیس-سنت تغییر کرده است. منطقه آماری متروپولیتن پل بین سال های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰؟ (۲) حومه نشینی آسیاییان جنوب شرقی چگونه بر میزان تفکیک نژادی آنها در شهر مرکزی و حومه تأثیر گذاشته است؟ (۳) درک تفاوت‌های بین این زیرگروه‌های آسیایی چگونه درک ما از فرآیندهای جغرافیایی شهری را بهبود می‌بخشد؟ داده های ما نشان می دهد که در طول دوره ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰، آسیای جنوب شرقی در Minneapolis-St. منطقه آماری کلانشهر پل حومه شهرنشینی قابل توجهی را تجربه کرد. با این حال، حومه نشینی جنوب شرقی آسیا در کنار سطوح نسبتاً بالا تا بسیار زیاد تفکیک مسکونی در شهرهای مرکزی و حومه رخ داده است. با این حال، همه گروه‌های قومی آسیای جنوب شرقی سطوح یکسانی از حومه‌نشینی، جداسازی یا تمرکز را تجربه نکردند. برای مثال، اکثریت واضح (۵۸ درصد) از آمریکایی‌های همونگ در شهرهای مرکزی، به‌ویژه سنت پل، باقی ماندند و همونگ نسبت به سایر گروه‌های آسیای جنوب شرقی و همچنین سیاه‌پوستان، تفکیک نژادی بیشتری را تجربه کرد. ویتنامی‌ها که کمترین تفکیک را در میان مردم جنوب شرقی آسیا داشتند، به همان اندازه سیاه‌پوستان در شهرهای مرکزی و حومه‌ها از هم جدا هستند. در مجموع، مجموعه یافته‌های ما هر معنی یا تعریف ساده‌ای از «حومه‌نشینی» را پیچیده می‌کند و سؤالاتی را در مورد مفروضات دیدگاه‌های همسان‌سازی فضایی و طبقه‌بندی مکان در فرآیندهای اقامتی مهاجران ایجاد می‌کند. بعد، قبل از اینکه توجه خود را به سؤالات دوم و سوم معطوف کنیم، اولین سؤال خود را مورد بحث قرار می دهیم.

حومه نشینی آمریکایی های آسیای جنوب شرقی چگونه در طول زمان ممکن شده است؟ ما پیشنهاد می‌کنیم که حومه‌نشینی آسیای جنوب شرقی احتمالاً با ترکیبی از عوامل و فرآیندها، از جمله انباشت تدریجی سرمایه مالی، شناخت خانواده‌ها و پاسخ به محدودیت‌ها و فرصت‌های اقتصادی خاص، تغییر در ترجیحات مسکونی خانواده‌ها، و فقدان مهاجرت قابل توجهی از جنوب شرق آسیا به شهرهای مرکزی. برای اکثر افراد و گروه‌های جامعه آمریکا، انباشت سرمایه مالی یک فرآیند تدریجی، دشوار و نامطمئن است تا سریع، آسان یا اجتناب‌ناپذیر. پناهندگان آسیای جنوب شرقی، بر خلاف سایر گروه‌های مهاجر اقتصادی در ایالات متحده، با پیشینه‌های طبقه اجتماعی متنوع، منابع بسیار کمتر و زبان و مهارت‌ها و اعتبارات کاری قابل انتقال کمتر وارد شدند (زیرا مهارت‌هایی که آنها داشتند اغلب توسط کارفرمایان در جامعه میزبان بی‌ارزش می‌شد). در نتیجه، آنها سطوح بالاتری از فقر را تجربه کردند و در انباشت سرمایه مالی بسیار دشوارتر از سایر گروه های مهاجر اروپایی یا غیر پناهنده بودند. [۶۳,۶۴]. به این ترتیب، در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰، مالکیت خانه به سادگی برای اکثریت قریب به اتفاق آنها دور از دسترس بود. با این وجود، سطح فقر خانواده‌ها و خانواده‌های آمریکایی‌های جنوب شرقی آسیایی از دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در حال کاهش بوده است. [۶۵]. کاهش فقر کلی آمریکایی‌های آسیای جنوب شرقی احتمالاً برخی را قادر می‌سازد تا از داخل شهرها خارج شده و به حومه شهرها بروند، جایی که هزینه مسکن بیشتر است.
این واقعیت که حومه نشینی تدریجی آسیاییان جنوب شرقی تا حدی منعکس کننده انباشت تدریجی سرمایه مالی آنهاست را می توان از گزارش ها استنباط کرد که اکثر حومه هایی که آسیاییان جنوب شرقی به آن نقل مکان کرده اند حومه های سالخورده هستند – همانطور که توسط داده های سرشماری ایالات متحده در مورد میانگین سال مسکن نشان می دهد. سازه ها ساخته شد. این حومه های قدیمی در مجاورت دو شهر مرکزی قرار دارند: سنت پل و مینیاپولیس. این یافته مشابه یافته‌های قبلی است که نشان می‌داد خانوارهای سیاه‌پوست در دهه ۱۹۷۰ تنها به حومه‌های سالخورده‌ای دسترسی پیدا کردند که توسط سفیدپوستان با طبقه اجتماعی-اقتصادی بالاتر رها شده‌اند و به مناطق حاشیه‌ای دور از شهرهای مرکزی نقل مکان کرده‌اند. [۶۶]. در نتیجه، با وجود دور شدن بیشتر از شهرهای مرکزی، سیاه‌پوستان در مقایسه با سفیدپوستان به آن نزدیک‌تر هستند. مطمئناً، منابع اجتماعی-اقتصادی نمی توانند به طور کامل حومه نشینی آسیای جنوب شرقی یا جداسازی مداوم آنها را توضیح دهند.

در خلال رکود اقتصادی در اواسط تا اواخر دهه ۲۰۰۰، سلب مالکیت خانه برخی از ساکنان مستقر را هم در شهرهای مرکزی و هم در حومه شهرها از خانه های خود بیرون راند. در همان زمان، فراوانی سلب مالکیت جمعیتی را ایجاد کرد که هم خواهان اجاره و هم دارایی مالکیت بودند. این تقاضا برای املاک اجاره ای، قیمت اجاره را برای بقیه جمعیتی که خانه های خود را اجاره می کنند، نسبتاً بالا یا حداقل ثابت نگه داشت. بزرگسالان آسیای جنوب شرقی شاغل به این فرصت اقتصادی پی بردند (یعنی خانه های مقرون به صرفه ارزان و وام مسکن کمتر برای خانه ها در مقایسه با دهه های گذشته و دسترسی آسان تر به وام های مسکن). قیمت نسبتاً پایین خانه‌ها، از جمله خانه‌های حومه شهر در این دهه، امکان خرید خانه‌های قدیمی‌تر در این محله‌ها را برای آسیای جنوب شرقی که مستأجر بودند، فراهم کرد. حتی برخی از آسیای جنوب شرقی که قبلاً خانه داشتند، تصمیم گرفتند خانه‌های با وام مسکن بالا را رها کنند تا خانه‌های جدیدتر اما ارزان‌تر را بخرند.

اما شاید حتی مهمتر از ملاحظات هزینه و فایده، ترجیحات مسکونی آسیاییان جنوب شرقی به دلیل شرایط اجتماعی واقعی و درک شده در طول زمان توسعه یافته و تغییر کرده است. مانند اکثر ساکنان، بسیاری از ساکنان مستقر آسیای جنوب شرقی به خوبی می دانند که دسترسی به مجموعه خاصی از منابع مهم تحت تأثیر موقعیت مکانی فرد قرار می گیرد. به عنوان مثال، این شامل دسترسی به مدارس دولتی بهتر است، اما همچنین دسترسی به خیابان‌های تمیزتر، پارک‌ها و مکان‌های عمومی بیشتر، پلیس پاسخگوتر، نظارت منظم پلیس کمتر (خطر کمتر درک شده از پروفایل نژادی) و غیره. کودکان آسیای جنوب شرقی متولد شده در اواخر دهه ۱۹۷۰ در اواسط دهه ۲۰ بود. بسیاری از آنها از دانشگاه فارغ التحصیل شده اند و مشغول به کار هستند. دستمزد آنها مکمل درآمد تک تک خانوارها بود و ظرفیت آنها را برای خرید خانه در حومه شهرها افزایش می داد. نسلی که از لحاظ فرهنگی و زبانی فرهنگ‌پذیرتر و از نظر اقتصادی متحرک‌تر است، هم از طبقه‌بندی نژادی جامعه آمریکا آگاهتر است – جامعه‌ای که معاشرت با افراد با پوست روشن‌تر را تشویق می‌کند و از معاشرت با افراد تیره‌تر جلوگیری می‌کند – و هم توانایی بیشتری برای تحرک دارد. اگر بخواهند به محله های عمدتاً سفیدپوست وارد شوند. این بدان معنا نیست که آنها همیشه می توانند جایی را که می خواهند زندگی کنند انتخاب کنند – زیرا نژادپرستی علیه آسیایی ها و اقلیت های نژادی به طور کلی فراگیر است – اما به این معنی است که آنها گزینه های بیشتری نسبت به والدین خود دارند.

با این حال، یافته‌های ما این انتظار را که همه گروه‌های مهاجر با بهبود وضعیت اجتماعی-اقتصادی‌شان به حومه شهر ادامه می‌دهند، زیر سوال می‌برد. داده‌های ما نشان می‌دهد که برخلاف این انتظار، کامبوجی‌ها با درآمد متوسط ​​خانوارهای بالاتر در شهر مرکزی زندگی می‌کنند و به‌طور نامتناسب صاحب خانه می‌شوند، برخلاف حومه‌هایی که همتایان کم‌درآمدشان یافت می‌شوند. علاوه بر این، اکثریت واضح ساکنان همونگ علیرغم بهبود وضعیت کلی اجتماعی-اقتصادی آنها در دو دهه گذشته، در شهرهای مرکزی، به ویژه سنت پل، باقی ماندند. این تا چه حد ممکن است با تبعیض نژادی در مسکن یا نژادپرستی علیه آسیایی‌ها در جامعه وسیع‌تر ارتباط داشته باشد؟ این تا چه حد ممکن است با ترجیحات خود اعضای قومی برای زندگی و کار در میان افرادی که شبیه آنها هستند مرتبط باشد؟ در حالی که این سؤالات فراتر از محدوده مطالعه ما هستند، ما تحقیقات آینده را برای کشف آنها تشویق می کنیم.

حاشیه نشینی چگونه بر میزان تفکیک نژادی جنوب شرقی آسیا تأثیر گذاشته است؟ داده‌های ما نشان می‌دهد که اگرچه آسیایی‌های جنوب شرقی در شهر مرکزی نسبت به همتایان خود در حومه Minneapolis-St جداسازی بیشتری را تجربه می‌کنند. پل MSA، زندگی در حومه شهر منجر به مجاورت مسکونی با سفیدپوستان غیر اسپانیایی نشده است. همانطور که دیدیم، بین سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰، آسیایی‌های حومه شهر بیشتر از سفیدپوستان غیراسپانیایی تبار جدا شدند. در همان دوره، سطح تفکیک آسیای جنوب شرقی در حومه شهر تقریباً ثابت ماند (D = 45.7 یا نسبتاً بالا). در واقع، داده‌های ما نشان می‌دهد که آسیایی‌های جنوب شرقی حومه شهر نسبت به سفیدپوستان یا سایر آسیایی‌های حومه شهر، کمتر از سیاه‌پوستان غیر اسپانیایی تبار در حومه شهرها جدا هستند. این نشان می دهد که ساکنان حومه جنوب شرقی آسیا به طور متوسط ​​کمتر از سیاهپوستان غیر اسپانیایی تبار جدا هستند (یا نزدیکتر به آنها زندگی می کنند تا از سفیدپوستان غیر اسپانیایی یا سایر آسیایی های غیر اسپانیایی. یک بار دیگر، تفاوت های مشخصی بین آسیای جنوب شرقی از نظر تفکیک مسکونی وجود داشت. تا سال ۲۰۱۰، ویتنامی‌های حومه شهر نسبت به کامبوجی‌ها، لائوسی‌ها و همونگ‌ها در حومه شهر کمتر از هم جدا شده بودند. با این وجود، ویتنامی‌های حومه شهر همان‌طور که سیاه‌پوستان در حومه شهر از سفیدپوستان جدا بودند از سفیدپوستان جدا ماندند.

مدل جذب فضایی، که پیش‌بینی می‌کند با بهبود وضعیت اجتماعی-اقتصادی مهاجران به حومه شهرها نقل مکان می‌کنند، نمی‌تواند توضیح دهد (الف) چرا اکثریت واضح ساکنان همونگ در شهرهای مرکزی، به‌ویژه سنت پل، علی‌رغم بهبود کلی‌شان، باقی مانده‌اند. وضعیت اجتماعی-اقتصادی طی دو دهه گذشته یا به همین ترتیب، (ب) چرا همونگ ها در مناطق مجاور شهر مرکزی تجمعات قومیتی ایجاد کرده اند. به جای تمرکز بر «همسان سازی»، شاید باید بیشتر بر تنوع و پیچیدگی فرآیندها و نتایج فضایی مهاجران و گروه های مهاجر تمرکز کنیم. یکی از یافته های مهم مطالعه ما تداوم تمرکز قومی، به ویژه غلظت همونگ در مینیاپولیس-سنت است. منطقه مترو پل همانطور که با سطوح بالای خوشه‌بندی محله و تفکیک مسکونی نشان داده شده است.

یکی از درس‌های کلیدی مطالعه ما این است که حتی اگر همونگ، کامبوج، لائوس و ویتنامی تجربیات مشابهی از پناهندگان آواره، مهاجرت به ایالات متحده در همان دوره تاریخی (دهه ۱۹۷۰) و اسکان مجدد در همان ایالت (مینسوتا) دارند. فرآیندهای فضایی آنها و به طور خاص، الگوهای مسکونی آنها، لزوماً یکسان نیستند. در واقع، داده‌های ما نشان می‌دهد که هر یک از این گروه‌ها الگوهای مسکونی منحصربه‌فردی دارند که نمی‌توان آن‌ها را تنها با افزایش وضعیت اجتماعی-اقتصادی آنها توضیح داد. اگرچه نظریه همسان سازی بخش‌بندی‌شده، با در نظر گرفتن زمینه‌های منحصربه‌فرد گروه‌های مهاجر برای خروج و زمینه‌های پذیرش، می‌تواند به‌طور قابل اعتمادی پیامدهای اجتماعی-اقتصادی یا چشم‌انداز تحرک اجتماعی گروه‌های مهاجر را پیش‌بینی کند، ممکن است کمتر بتواند الگوهای مسکونی گروه‌ها را پیش‌بینی کند. مشخصات. ما گمان می‌کنیم که این ممکن است به این دلیل باشد که فرآیندهای اقامتی مهاجران غیرسفیدپوست شامل اقدامات فردی و جمعی پیچیده، پویا، فرصت‌ها و محدودیت‌های اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی، فرآیندهای نهادی و سیاست‌های دولتی، و هنجارها و تعاملات اجتماعی در حال تحول -عواملی است که تحت تأثیر قرار می‌گیرند. توسط عوامل اجتماعی و اقتصادی، اما لزوما توسط آن تعیین نمی شود. شاید با مشخص کردن بیشتر فرآیندها و مکانیسم‌ها و با روشن کردن نحوه عملکرد آنها در کنار سیاست‌های پذیرش دولت، بازار کار، و استقبال عمومی برای شرط‌بندی محدودیت‌ها و فرصت‌های مسکونی گروه‌ها، نظریه همسان سازی بخش‌بندی شده برای پیش‌بینی الگوهای مسکونی گروه‌ها توسعه بیشتری یابد.

علاوه بر این، الگوهای مسکونی جنوب شرقی آسیایی ها به عنوان یک گروه، حداقل تا این دوره تاریخی، با الگوهای دیگر گروه های آسیای شرقی که برای مدت طولانی تری در ایالات متحده اقامت داشته اند و بیشتر در مناطق شهری ایالات متحده مستقر شده اند، متفاوت است. به عنوان مثال، لی نشان داد که آمریکایی‌های چینی یک «قوم نشین» یا «حومه قومی» در دره سن گابریل در لس آنجلس تشکیل دادند. منظور او از اتنوبورب «خوشه‌های قومی حومه‌ای از مناطق مسکونی و نواحی تجاری در مناطق بزرگ کلان‌شهری آمریکا…» است.[which are] با هر دو اقتصاد قومی پر جنب و جوش، به دلیل حضور تعداد زیادی از مردم قومی، و پیوندهای قوی با اقتصاد جهانی شدن، مشخص می شود، که نقش آنها را به عنوان پایگاه در سیستم اقتصادی بین المللی در حال ظهور آشکار می کند. [۶۷]. اگرچه آمریکایی‌های همونگ به شدت در شهرهای دوقلو متمرکز هستند و اقتصادهای قومی پر جنب و جوش دارند، به نظر نمی‌رسد (هنوز) یک «قوم نشین» باشند به این معنا که آنها فاقد پیوندهای قوی با اقتصاد جهانی شدن هستند و در حال حاضر به عنوان پایگاه در خدمت نیستند. سیستم اقتصادی در حال ظهور با این وجود، هم آمریکایی‌های همونگ در شهرهای دوقلو و هم آمریکایی‌های چینی در دره سن گابریل حداقل یک چیز مشترک دارند: تمرکز قومیتی با مشاغل مختلف قومی، که برخی از آنها در حال رونق هستند.
چگونه درک تفاوت ها (و شباهت ها) بین این زیر گروه ها درک ما از فرآیندهای جغرافیایی شهری را بهبود می بخشد؟ الگوهای مسکونی متنوع زیرگروه‌های آسیای جنوب شرقی نشان می‌دهد که نمی‌توان یک مدل یکسان برای همه فرآیندها یا نتایج فضایی مهاجر وجود داشت. همانطور که مدل همسان سازی فضایی نمی تواند به طور کامل توضیح دهد که چرا بخش بزرگی از آمریکایی های همونگ و کامبوج در شهر مرکزی باقی مانده اند، طبقه بندی مکان ها نمی تواند به طور کامل توضیح دهد که چرا آمریکایی های ویتنامی کاملاً حومه شهر شده اند. با توجه به اینکه هر گروه مهاجر، زمینه‌های خروج و بسترهای پذیرش منحصربه‌فرد خود را تجربه می‌کند، که می‌تواند منابع و فرصت‌های اعضای آن‌ها و احتمالاً فرآیند و نتیجه همسان‌سازی مسکونی آنها را شکل دهد. [۲۱,۲۲]مدل‌های فرآیند یا پیامد فضایی مهاجر، حداقل باید زمینه‌های منحصربه‌فرد خروج و پذیرش گروه‌های مهاجر را هنگام مطالعه فرآیندها و نتایج فضایی شهری گروه‌های مهاجر در نظر بگیرند. از آنجایی که زمینه های پذیرش گروه های مهاجر به جای ثابت ماندن در معرض تغییر است، باید منتظر تغییراتی مانند وقفه ها، ناسازگاری ها، معکوس ها و غیره در فرآیندها و نتایج فضایی گروه های مهاجر باشیم.

منبع:
۱- shahrsaz.ir , علوم شهری | متن کامل رایگان
,۲۰۲۳-۱۰-۱۹ ۰۳:۳۰:۰۰
۲- https://www.mdpi.com/2413-8851/7/4/110

برچسب ها
, , , ,
به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.