پرداختن به نگرانی های شدید اجتماعی متناقض و تأثیر آنها بر بافت شهری باید به طور جدی مورد توجه قرار گیرد. خشم های مختلف مانند اعتراضات، تظاهرات، و اعتصابات اغلب به شکل خشونت منتقل می شود. از اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، نظریه شهری بخش مهمی از تحقیقات علوم اجتماعی بوده است. به نظر می رسد که با پیشروی به دهه دوم آنچه که نظریه پردازان، تحلیلگران و منتقدان از آن به عنوان «عصر شهری» یاد می کنند، اهمیت بیشتری پیدا می کند که نظریه شهری ایده ها و تفکر جدیدی را در ارتباط با ساخت آینده های شهری فراگیرتر و عادلانه تر ایجاد کند. یا «قرن شهری».
این نظریه چیزی است که امکان تفکر انتقادی و رشد فکری را فراهم می کند. برای ایجاد دانش دانشگاهی و همچنین برای تأثیرگذاری بر روش شناسی که دانشگاهیان برای یادگیری در مورد شهرها استفاده می کنند، بسیار مهم است.
نظریه انتقادی شهری
در تعریف نظریه انتقادی شهری آمده است: «نظریه انتقادی شهری تقسیمبندی انضباطی کار و اشکال دولتی، تکنوکراتیک، بازار محور و بازارمحور دانش شهری را رد میکند.» اهمیت و فوریت انسانسازی بافت شهری ما نسبت به شکل کنونی آن، آگاهی از مفاهیم مختلف نظریه انتقادی شهر مهم است. نظریه انتقادی شهری بر این نکته تأکید میکند که چگونه فضای شهری از نظر اجتماعی مورد رقابت، از نظر ایدئولوژیک تحت تأثیر قرار میگیرد و در نتیجه انعطافپذیر است. مؤلفه های اصلی نظریه شهری ارزیابی ایدئولوژی های علمی-اجتماعی، قدرت، بی عدالتی، استثمار و نابرابری حاکم در شهرها را تشکیل می دهد.
ایده ها، واژگان و عبارات مورد استفاده در نظریه شهری برای درک شهرها و زندگی شهری در نظر گرفته شده است. نظریه پردازان شهری سعی در ارائه توضیحاتی برای بیان فضایی فعالیت ها و فرآیندهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارند. نظریه شهری می تواند گسترده باشد و شامل درجه بالایی از انتزاع باشد، یا می تواند مبتنی بر دانش تجربی، محلی یا زمینه ای از فرآیندهایی باشد که منجر به شکل گیری، بهره برداری و تغییر شهرها می شود. هم دغدغههای شهری «بزرگ» و هم دغدغههای «معمولی» و روزمره را میتوان در تئوری شهری مورد بحث قرار داد. نظریه پردازان شهری قصد دارند شهر را قابل درک یا خواندنی کنند، اما بیشتر به توضیح می پردازند تا توصیف.
علاوه بر اشکال دانش شهری دولتگرا، تکنوکرات، بازارمحور و بازارمحور، نقد نظریه انتقادی شهری تقسیمبندی انضباطی کار را به ارث برد. حتی در حالی که این احتمالات در حال حاضر توسط ترتیبات، رویهها و ایدئولوژیهای نهادی غالب خفه میشوند، اما ادعا میکند که شکل متفاوت، دموکراتیکتر، اجتماعی عادلانهتر و پایدارتر شهرنشینی هنوز امکانپذیر است. ویژگی تاریخی هر رویکرد به نظریه اجتماعی انتقادی، چه شهری و چه غیر شهری، یکی از موضوعات کلیدی است که در زیر باید مورد توجه قرار گیرد. آثار مکتب فرانکفورت و مارکس که در مراحل اولیه سرمایه داری- فوردیستی-کینزی و رقابتی معرفی شدند، در حال حاضر توسعه سرمایه داری ویرانگر رو به جلو هستند.
نظریه انتقادی شهری بر این نکته تأکید میکند که چگونه فضای شهری از نظر اجتماعی مورد رقابت، از نظر ایدئولوژیک تحت تأثیر قرار میگیرد و در نتیجه انعطافپذیر است. با این حال، مفاهیم نقد، و به طور خاص، نظریه انتقادی، فراتر از توصیف های ساده است. آنها حاوی نظریه اجتماعی قابل توجهی هستند که از مکاتب گوناگونی از روشنگری و فلسفه اجتماعی پس از روشنگری می آید. بنابراین، نظریه انتقادی شهری مبتنی بر تعامل متضاد با اشکال فعلی شهری به طور کلی و همچنین با قطعات دانش شهری به ارث رسیده است. و بنابراین، این یک زمینه دائماً قابل بحث است که از کار نظری قبلی استفاده می کند، نقد می کند و گاهی اوقات حتی رد می کند تا بینش تازه ای در مورد تجربه شهری ارائه دهد.
مولفه های اصلی نظریه انتقادی
نظریه انتقادی را می توان بر اساس نظریات نویسندگان و محققین به ۴ گزاره اصلی دسته بندی کرد. آنها عبارتند از: نظریه انتقادی بازتابی است، نقد عقل ابزاری جزء نظریه انتقادی است، نظریه انتقادی شکاف بین ممکن و بالفعل را برجسته می کند و نظریه انتقادی نظریه است. گزاره های فوق الذکر متقابلاً سازنده و نزدیک به هم هستند.
نظریه انتقادی بازتابی است:
بر اساس سنت مکتب فرانکفورت، این نظریه به طور همزمان فعال شده و به سمت زمینه ها و شرایط تاریخی معینی هدایت می شود. حداقل دو مفهوم مهم از این دیدگاه به دست می آید. اولاً، نظریه انتقادی مستلزم رد کامل هر دیدگاهی است که ادعا میکند «خارج» از بافت تاریخی خاص است، صرف نظر از اینکه این دیدگاه پوزیتیویستی، متافیزیکی، استعلایی یا هر دیدگاه دیگری باشد. دوم، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت فراتر از یک دغدغه تفسیری گسترده با ماهیت زمینهای همه دانش است. این پرسش که چگونه اشکال متضاد، خصمانه دانش، سوبژکتیویته و آگاهی میتوانند در یک شکلبندی اجتماعی تاریخی تکامل یابند، موضوع این مقاله بهویژه است.
نظریه پردازان انتقادی با برجسته کردن ماهیت متناقض، درهم شکسته یا تکه تکه سرمایه داری به عنوان یک کل اجتماعی به این مشکل می پردازند. اگر بسته، غیر متناقض یا کامل بود، هیچ آگاهی انتقادی از کل وجود نداشت. همچنین نیازی به نقد نخواهد بود و نقد از نظر ساختاری غیرعملی خواهد بود. در نتیجه روش توسعه متناقض جامعه، نقد تنها از آنجایی موضوعیت پیدا می کند که با خودش تعارض دارد. نظریه پردازان انتقادی، به این معنا، به چیزی بیش از مکان یابی خود و اهداف تحقیقاتی خود در توسعه سرمایه داری مدرن علاقه دارند.
نقد عقل ابزاری جزء نظریه انتقادی است:
آنها با استفاده از آثار ماکس وبر به عنوان پایه و اساس، علیه گسترش اجتماعی عقلانیت ابزار و هدف که به سمت عقلانیت هدفمند (Zweckrationale) معطوف شده است، استدلال کردند، پیوند مؤثر ابزارها با اهداف بدون زیر سؤال بردن خود اهداف. از همه مهمتر، در این مورد، نظریه پردازان مکتب فرانکفورت نیز این نقد را در حوزه علوم اجتماعی اعمال کردند. این نقد پیامدهایی برای حوزه های مختلف سازمان صنعتی، فناوری و مدیریت داشت. در این دیدگاه، نظریه انتقادی شامل رد شدید شیوههای ابزاری دانش علمی اجتماعی است – یعنی آنهایی که برای افزایش کارایی و کارایی ساختارهای نهادی کنونی، کنترل و تسلط بر محیط اجتماعی و فیزیکی و در نتیجه حمایت از موجود ایجاد شدهاند. سیستم های قدرت
محققان مکتب فرانکفورت معتقد بودند که یک نظریه انتقادی باید تمایلات عملی-سیاسی و اخلاقی خود را روشن کند، نه اینکه دیدگاهی محدود یا فنی را در راستای رویکرد بازتابی تاریخی آنها به علوم اجتماعی بپذیرد. رویکردهای ابزارگرا به دانش ناگزیر استقلال خود را از موضوع مورد مطالعه فرض می کنند. با این حال، هنگامی که این تمایز پذیرفته شود و تشخیص داده شود که آگاه در همان زمینه اجتماعی دنیای واقعی غوطه ور شده است، نمی توان از مشکلات هنجاری اجتناب کرد. بنابراین، بین این ادعا که انعکاس وجود دارد و استدلال علیه عقل ابزاری، پیوند مستقیمی وجود دارد.
به همین دلیل، نظریهپردازان انتقادی وقتی در مورد به اصطلاح مسئله نظریه/عمل صحبت میکنند، به این موضوع اشاره نمیکنند که چگونه میتوان نظریه را در عمل «کاربرد» کرد.
نظریه انتقادی شکاف بین ممکن و واقعی را برجسته می کند:
بر اساس استدلال تربورن (۲۰۰۸)، مکتب فرانکفورت نقد دیالکتیکی مدرنیته سرمایهداری را میپذیرد – یعنی نقدی که طردها، ستمها و بیعدالتیهای سیستماتیکی را که توسط این ساختار اجتماعی پرورش مییابد تأیید و نقد میکند. نظریه انتقادی علاوه بر بررسی اشکال قدرت مرتبط با آن، باید پتانسیل های رهایی بخش را که هم در سرمایه داری مدرن ریشه دوانده و هم به طور همزمان توسط سرمایه داری مدرن سرکوب شده است، آشکار کند.
در بسیاری از مطالب مکتب فرانکفورت، این گرایش با «جستجو برای یک موضوع انقلابی» یا تمایل به شناسایی کاتالیزوری برای تغییرات اجتماعی رادیکال که بتواند پتانسیل های رها شده اما سرکوب شده توسط سرمایه داری را درک کند، مشخص می شود. با این حال، جستجوی مکتب فرانکفورت برای موضوعی انقلابی در دوران پس از جنگ، منجر به بدبینی نسبتاً غم انگیزی نسبت به احتمال دگرگونی اجتماعی و به ویژه در آثار آدورنو و هورکهایمر، عقبنشینی به سمت دغدغههای نسبتاً انتزاعی فلسفی و زیباییشناختی شد (پوستون، ۱۹۹۳).
با این حال، مارکوزه در «مقدمهای بر انسان تکبعدی» موضع متفاوتی در مورد این موضوع اتخاذ میکند. او با همتایان خود در مکتب فرانکفورت موافق است که سرمایهداری اواخر قرن بیستم برخلاف سالهای شکلگیری صنعتیسازی سرمایهداری فاقد هرگونه «عامل یا عامل تغییر اجتماعی» آشکار بود. به عبارت دیگر، پرولتاریا دیگر به عنوان یک طبقه «برای خودش» عمل نمی کرد. در چارچوب این موضوع، مارکوزه ادعا میکند که ماهیت تا حدودی انتزاعی نظریه انتقادی در زمانی که او آن را مینوشت، بهطور جداییناپذیری با فقدان یک عامل روشن تحول اجتماعی رادیکال و رهاییبخش مرتبط بود.
نظریه انتقادی نظریه است:
نظریه انتقادی در مکتب فرانکفورت جسورانه انتزاعی است. تکامل مفاهیم صوری، تعمیم در مورد روندهای تاریخی، شیوه های استدلال قیاسی و استقرایی، و بسیاری از انواع تحلیل های تاریخی از ویژگی های متمایز آن هستند. همچنین با تأملات معرفتی و فلسفی تعریف می شود. همچنین ممکن است بر اساس مطالعه تجربی، به عنوان مثال، شواهد، چه با استفاده از روششناسی سنتی یا انتقادی ساختار یافته باشد.
در نتیجه، نظریه انتقادی قرار نیست طرحی برای هر مسیر مشخصی از تغییر اجتماعی، طرحی برای دستیابی به آن تغییر یا راهنمای چگونگی حرکتهای اجتماعی باشد. این به طور خاص به منظور آموزش دیدگاه استراتژیک بازیگران اجتماعی و سیاسی مترقی، رادیکال یا انقلابی است و ممکن است میانجی هایی در حوزه عمل داشته باشد.
با این حال، به طور قابل توجهی، درک مکتب فرانکفورت از نظریه انتقادی بر لحظه ای تحلیلی زودتر از انتزاع متمرکز است تا پرسش معروف لنینیستی «چه باید کرد؟»
همبستگی بین شهرنشینی و نظریه انتقادی شهری
اگرچه نوشتههای مارکس پس از سال ۱۹۶۸ تأثیر قابلتوجهی بر حوزه مطالعات انتقادی شهری داشت، نوشتههای مکتب فرانکفورت از سوی کسانی که در این رشته مشارکت داشتهاند، کم و بدون توجه شده است. چهار گزاره ای که مفهوم نظریه انتقادی را تشکیل می دهد به شرح زیر است:
- آنها با ایده نظریه بهعنوان یک «کنیز» در برابر نگرانیهای فوری، عملی یا ابزاری مخالف هستند و بر نیاز به استدلالهای انتزاعی و الهیاتی برای توضیح ماهیت پویایی شهری در سرمایهداری تأکید میکنند.
- آنها رویکردهای بازارمحور، ابزارگرا و تکنوکراتیک در تحقیقات شهری را که حفظ و بازتولید شکلهای شهری موجود را تشویق میکنند، رد میکنند.
- آنها شناخت مسائل شهری به ویژه دیدگاه های انتقادی را از نظر تاریخی خاص و با واسطه روابط قدرت و
- آنها علاقه مند به شناسایی فرصت هایی برای اشکال رادیکال و جایگزین شهرنشینی هستند که در شهرهای مدرن نهفته اما ساختاری سرکوب شده است/
به نظر میرسد که این ایدهها با هم یک پایه معرفتشناختی مهم را برای این حوزه بهعنوان یک کل تشکیل میدهند، در حالی که هر مشارکتی در نظریه انتقادی شهری ممکن است نسبت به برخی از آنها بیشتر از دیگران حساس باشد. به این معنا، نظریه پردازان مکتب فرانکفورت و همچنین مارکس و دیگر متفکران، پیش از ظهور نظریه انتقادی شهری، زمینه های فکری و سیاسی را به طور گسترده کاوش کرده بودند. از زمان ایجاد این موضوع در اوایل دهه ۱۹۷۰، اختلافات روششناختی، معرفتشناختی و ماهوی در بین شهرنشینان منتقد کاملاً برجسته و گاه حتی شدید بوده است.
با این حال، با توجه به تکامل و تنوع مداوم در اوایل قرن بیست و یکم در زمینه مطالعات انتقادی شهری، وضعیت آن به عنوان یک نظریه احتمالی “انتقادی” شایسته بررسی دقیق و بحث سازمان یافته است.
برای وام گرفتن پرسش فریزر از موضوع تحقیقی که در این شماره از CITY به آن پرداخته شده است، در مورد نظریه انتقادی شهری چیست؟ معانی و شیوه های نقد را هرگز نمی توان ثابت نگه داشت; بلکه باید دائماً در مورد جغرافیای سیاسی-اقتصادی در حال تکامل نابرابر این فرآیند و درگیریهای متنوعی که به وجود میآورد، دوباره تصور شود. این به این دلیل است که روند شهرنشینی سرمایه داری به گونه ای به پیش می رود که منجر به تخریب خلاقانه در مقیاس جهانی می شود. مفهوم نقد مارکس و تفسیر مکتب فرانکفورت از نظریه انتقادی در اشکال تاریخی خاص سرمایه داری ریشه دوانده بود. هر یک از این رویکردها صراحتاً خود را غوطه ور در چنین شکلگیری میدانستند، مطابق با ضرورت بازتابی بودنشان و خودآگاهانه در جهت ارائه دومی به نقد در نظر گرفته میشدند.
هر تلاشی برای انطباق یا بازآفرینی نظریه انتقادی، چه شهری و چه در غیر این صورت، در اوایل قرن بیست و یکم باید تمرکز برجستهای بر این تقاضا برای انعکاس داشته باشد، همانطور که در بالا توضیح داده شد.
هشت پایان نامه
مجموعه ای از پایان نامه هایی که توسط نویسندگان مختلف برای پرداختن به مسائل منحصر به فرد نظریه های انتقادی شهری تحقیق شده است به شرح زیر است.
پایان نامه ۱: فضا یک سیاست در نظر گرفته شده است
فضا چگونه از نظر سیاسی شارژ می شود؟ رهبران جهان در عصر شهرها، و همچنین معماران و شهرسازان آنها، باید می دانستند که آنچه هانری لوفور از آن به عنوان “ایجاد فضا” یاد می کند، ارتباطی با آنچه آنتونیو گرامشی هژمونی سیاسی نامیده است، هم از نظر عینی و هم از نظر ذهنی دارد. .
همانطور که خوانندگان کتاب مایک دیویس در مورد لس آنجلس یا کتاب نیل اسمیت در مورد “شهر روانشیست” می توانند تأیید کنند، بنجامین نمایانگر صحنه ابتدایی شهرسازی سرمایه داری-امپریالیستی-استعماری است که شکل ذاتاً خشونت آمیز آن بهترین افشاگری های اندیشه شهری رادیکال را حتی پس از مدرنیته تحت الشعاع قرار می دهد. پسامدرنیسم و سرمایه داری با جهانی شدن جایگزین گفتمانی شد. اما با توجه به وضعیت تاریک، دیویس در سیاره زاغهها (۲۰۰۶) توصیف میکند، به راحتی میتوان فراموش کرد که معماری و شهرسازی زمانی یک هدف انقلابی داشتند: تغییر اساسی فضا و جامعه. با این حال، امروزه آنها برای پوشاندن تنشهای اجتماعی طراحی شدهاند تا حل و فصل آنها، اگر محکوم به دلالی برای دولتهای شهری نیستند که هوس امور «عمومی-خصوصی» با سرمایه شرکتها را دارند.
تز ۲: مدرنیسم توسط لوکوربوزیه، آندره برتون و لنین توضیح داده شده است
زمان معین نابجا که توسط دو جنگ جهانی شکل گرفته است، بدفهمترین نقطه در توالی رویدادهای تاریخی، بهویژه در عصر فراموشی پستمدرن: مدرنیسم است.
پایان نامه ۳: نوسازی
انقلاب مدرنیستی چه شد؟ با بازگشت به سوال معروفتر لوکوربوزیه، «معماری یا انقلاب؟» نظریه شهری رادیکال ممکن است بدتر از مقابله با این موضوع از طریق معماری و شهرسازی باشد. در جمله پایانی معروف به سوی معماری جدید، که در سال ۱۹۲۳ منتشر شد، او به پرسش بلاغی خود به صورت جدلی پاسخ داد: «انقلاب را می توان اجتناب کرد» (کوربوزیه ۱۹۸۶). [۱۹۲۳]: ۲۸۹).
پیام این بود که بدون انقلاب، طراحی شهری و معماری می تواند به مشکلات مالی اروپا پایان دهد. مهم است که در نظر داشته باشیم که این موضوع برای اولین بار در دوران اوج مدرنیسم در اروپا مطرح شد، زمانی که عوامل عینی و ذهنی برای بازنگری اساسی فضا و جامعه در دنیای قدیم مطلوب به نظر می رسید.
پایان نامه ۴: آمریکایی گرایی
برای در نظر گرفتن این موضوع، درک انتقال معماری، شهرسازی و بسیاری دیگر از مدرنیسم به مدرنیزاسیون در عصری که آنتونیو گرامشی آن را «آمریکاییگرایی و فوردیسم» مینامید، بدون در نظر گرفتن کاهش احتمال وقوع انقلاب غیرممکن است. غرب.
پایان نامه پنجم: پست مدرنیسم
با بصیرت ترین دانشجویان مارکسیست شهر، بنیامین و لوفور، هر دو شهرسازی بورژوایی را از این طریق به مثابه برخوردی بین کاربرد فناوری جدید و آن آرزوهای اتوپیایی موجود در تخیل اجتماعی می دانستند. دیالکتیک دیدن (۱۹۸۹: ۸۹)، نوشته باک مورس محقق بنجامین، «پروژههای «نوسازی شهری» سرمایهداری را «نمونه کلاسیک شیءسازی» مینامد، زیرا آنها «کوشیدند با تغییر آرایش ساختمانها، آرمانشهر اجتماعی ایجاد کنند. خیابان ها – اشیاء در فضا – در حالی که روابط اجتماعی را دست نخورده باقی می گذارند.
پایان نامه ۶: نظریه شهری مارکسیست
سرنوشت مارکسیسم در شرایط مشابه با آنچه که برای شهرسازی رادیکال پس از انقلاب توسط سوسیالیسم دولتی متوقف شد و توسط نظامی-کینزیسم از دستور کار سیاسی در غرب حذف شد، منعکس شده است. هر دو جدایی فلج کننده بین عمل و تئوری، یا مرگ عملی که با یک زندگی جدید در تئوری جبران میشود، پیشبینی کردند، که خود بیشتر در حوزه دانشگاهی به جای سیاست اجرا میشد.
پایان نامه ۷: سیاست و اقتصاد شهر
معماری تقریباً دارای پیوند لازم با اقتصاد است که از طریق سفارشات و ارزشهای زمین و همه هنرها با آن در تعامل است. به عبارت دیگر، شهرنشینی ارتباط نزدیک تری با فرآیندهای سرمایه دارد تا تضاد سیاسی یا تولید فرهنگی، که در مورد فضا، تصمیم وحشتناک اقتصادی برای تصمیم گیری در پایان را واقعی تر از تصور می کند. فضا با مفاهیم سختگیرانه سیاسی-اقتصادی که به دلیل نزدیکی به سرمایه از این طریق بیشتر اقتصادی هستند تا سیاسی، بسیار سازگار است. این سطح از دقت در اقتصاد فضا هزینه دارد، هزینه ای که در مورد سیاست فضایی غیرقابل تحمل است.
پایان نامه ۸: انقلاب شهری یک انقلاب سوسیالیستی است
انقلاب سوسیالیستی بدون انقلاب شهری نمی تواند رخ دهد و برعکس، انقلاب شهری بدون انقلاب در زندگی روزمره رخ می دهد. با توجه به این موضوع، ایده لوفور در مورد حق شهر باید درک شود – نه به عنوان یک مدخل دیگر در فهرست متناقض لیبرال دمکراتیک «حقوق بشر»، بلکه به عنوان حق داشتن واقعیتی اساساً متفاوت.
“شهرهای خلاق”: ایدئولوژی رشد شهری جدید
فلسفه شهری همیشه در پیشبرد «شهرها برای مردم» مفید نیست. برخی از این باورها حق شهر کسانی را که در حال حاضر زندگی میکنند افزایش میدهد و بدین ترتیب به عنوان یک توجیه ایدئولوژیک برای شهرهایی که برای «انتفاع» ساخته شدهاند، عمل میکند. ایده تأثیرگذار ریچارد فلوریدا (۲۰۰۴، ۲۰۰۵) علیرغم ایرادات مفهومی و روششناختی، از طبقه خلاق بازخورد مثبتی از دانشمندان و سیاستمداران محلی در آمریکای شمالی و اروپا دریافت کرده است. نظریه فلوریدا حاوی ادعاهای نظری بسیار خاص است، برای ارائه پشتیبانی تجربی مناسب برای این ادعاها، و ارائه یک برنامه کاربردی برای مداخله در سیاست.
ایده فلوریدا به عنوان یک “پیام خوش بینی” و به عنوان یک جهت برای توسعه اقتصادی پررونق آینده، به ویژه در سطح شهری دیده می شود. فلوریدا تئوری رشد شهری جدیدی را ارائه کرده است که مدعی است میتوانیم توسعه اقتصادی موفق را در آن شهرها یا مناطقی که اعضای «طبقه خلاق» ترجیح میدهند زندگی کنند و در آنجا متمرکز هستند، پیشبینی کنیم. در نتیجه باید شهرها و مناطق را برای این قشر از مردم جذاب کنیم. طبق گفته فلوریدا، که در مورد عناصر جذاب منحصر به فرد شهرها برای اعضای طبقه خلاق بحث می کند، باید یک استاندارد خوب زندگی و امکانات تفریحی برای طبقه خلاق فراهم شود.
ایدئولوژی های رشد شهری جدید، هم دغدغه های فلسفی و هم سیاسی را برای نظریه انتقادی شهری ارائه می کنند. در میان این ایدههای تقویتکننده شهری، اخیراً ایده شهرهای خلاق به اوج رسیده است. سیاست های شهری که از منافع نخبگان کارکردی در سرمایه داری نئولیبرالیزه حمایت می کند، قابل توجیه نیستند.
ایده مفهومی «طبقه خلاق» از مفهوم مثبت «خلاقیت» استفاده میکند تا رفتار مضر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی طبقه فروشنده را پنهان کند. به همین دلیل، این ایده از کسانی حمایت می کند که قبلاً حق شهر را دارند.
منابع:
- برنر، ن. (۲۰۱۲). شهرها برای مردم، نه برای سود، نظریه انتقادی شهری و حق بر شهر. راتلج.
- برنر، ن. (۲۰۱۷). نقد شهرنشینی: مقالات برگزیده باوورلاگ ; بیرخاوزر.
- جین، ام.، و وارد، ک. (۲۰۱۷). نظریه شهری: دیدگاههای انتقادی جدید راتلج.
- لیتمن، تی (۲۰۲۲). سلامت شهری سیاست حمل و نقل ویکتوریا
آمودینی آلو
درباره نویسنده
به عنوان یک مشتاق آماتور، که روز به روز یک معمار است و در کل یک ناظر، محدودیت های خود را برای کشف خود به عنوان یک هنرمند و مرتبط ساختن آثارش با معماری تحت فشار قرار می دهد. او واقعاً بر این باور است که مطالعه معماری بستری اساسی برای او ایجاد کرده است تا هر کاری را امتحان کند امکان نمایش آثار او وجود دارد. در طول سالها، او عادت داشت که اشیاء را بهصورت بصری مستند کند و آنها را به عنوان تلاش برای رمزگشایی معنای فضایی به تصویر بکشد. او همچنین در حین کار به عنوان کارآموز تحریریه برای یک پلتفرم معماری، عشق به نوشتن را از طریق آثارش کشف کرد. که باعث شد او وبلاگی از مشاهدات خود در مورد چیزهای معمولی که در اطراف او اتفاق می افتد از چشم یک معمار شروع کند.