بهترین آموزش های کاربردی در شهرسازی
بهترین آموزش های کاربردی در شهرسازی را از Urbanity.ir بخواهید
Friday, 3 May , 2024
امروز : جمعه, ۱۴ اردیبهشت , ۱۴۰۳
شناسه خبر : 6521
  پرینتخانه » اخبار تاریخ انتشار : 20 آوریل 2024 - 2:19 | 11 بازدید | ارسال توسط :

فتح یک قرن به دست یک شعر

خلاصه : Summarize this content to persian اول اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری چهل و چهار سال پیش در چنین روزی، «سهراب سپهری» درگذشت و دوستان و اعضای خانواده اش او را در امام زاده سلطان علی مشهد اردهال به خاک سپردند. یک کاشی آبی گذاشتند و رفتند، اما او به آبی‌هایی پیوسته بود که […]

فتح یک قرن به دست یک شعر


خلاصه :

Summarize this content to persian اول اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری چهل و چهار سال پیش در چنین روزی، «سهراب سپهری» درگذشت و دوستان و اعضای خانواده اش او را در امام زاده سلطان علی مشهد اردهال به خاک سپردند. یک کاشی آبی گذاشتند و رفتند، اما او به آبی‌هایی پیوسته بود که همیشه آرزویش را داشت. به گزارش خبرگزاری صدا و سیما سهراب سپهری شاعر و نقاش که در دهه پنجم زندگی اش دار فانی را وداع گفت ادیبی است که طول عمر شاعری اش بسیار کمتر از ماندگاری اش در تاریخ ادبیات است و حالا هشت کتابش مجموعه‌ای مختصر، اما مفید در دستان نسل‌های مختلف است.
بسیاری معتقدند عمده شهرت سهراب بعد از درگذشت او رخ داد و برخی فراورده‌های صوتی نظیر خوانش اشعارش با صدای «خسرو شکیبایی» در دهه هفتاد و تاثیر پذیری سینما در بازآفرینی مفاهیم شعری او و مقالات متعددی که جمعی از شاعران و نام آوران و تاثیرپذیران، چون قیصر امین پور درباره اش گفتند و نوشتند و مطبوعات دهه شصت و هفتاد را در معرفی او به جامعه ادبی و نسل‌های بعدی مغتنم می‌شمارند.
علت حالا هرچه که باشد سهراب سپهری، شاعری است که کلید واژه هایش را نمی‌توانی از گفتار و متن‌ها و مطالب ژورنالیستی بگیری و هرگز قادر نخواهی بود شاه بیت هایش را الگوی بسیاری از شاعران جوان ندانی … چون او حالا بخشی انکارناپذیر از شعر نو فارسی است که در گلبول‌های قرمز خون نوپردازان جاری است.
سهراب سپهری به نوعی گزاره قرن ما هم هست.
با نگاه ساده اش، با فلسفه زندگی اش، با خلوت گزینی اش مانند عارفانی که سال‌های سال خط مشترک و حلقه پیوند قرن‌ها شعر و شاعری ایرانیان بوده اند.
با دعوتش به سکوت، با خودستایی نرمی که در اشعارش دارد و خود را به رخ می‌کشد، مثل حافظ مثل سعدی، مثل پروین که هر کدام در جایی از نام و کنیه و زندگی خود گفته اند و به آن بالیده اند و سهراب هم به این صورت شهر و پیشه اش را بر صدر می‌نشاند:
«اهل کاشانم
پیشه ام نقاشی است
گاه گاهی قفسی می‌سازم از رنگ
می‌فروشم به شما
تا به آواز شقایق که در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود»
با نگاه متفاوتی که به خدا دارد، به طبیعت دارد:
«قبله ام یک گل سرخ
جانمازم چشمه
مهرم نور
دشت سجاده من
حجرالاسود من روشنی باغچه است»
به انسان دارد، و به مرگ دارد:
«و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست …»
هشت کتاب او را بعد از گذشت سی سال خیلی‌ها منتشر کردند.
به زبان‌های مختلف هم ترجمه شده است از ترکی استانبولی تا انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و اسپانیایی.
محمد اصفهانی و محمد نوری هم از شعرهایش ترانه ساخته و خوانده اند.
«صدای پای آب» و «مسافر» ش مشهور است و خواندنی؛ و شاید اگر او را سعدی زمان ندانیم دست کم بیان ساده اشعارش و دلنشینی و فهم اولیه متن هایش دست کمی از سعدی در زمانه خودش نداشته باشد پس بیراه نیست که روز درگذشت او با بزرگداشت سعدی همزمان شده است.
چون اگر سعدی زنده بود و این دو به ملاقات یکدیگر می‌رفتند در این که حکمت و فلسفه و ادبیات دست به دست هم داده اند تا کلام موزون سهل و ممتنع روزگار خود باشند حرف‌های زیادی برای گفتن داشتند:
«خانه دوست کجاست؟»
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه نوری که به لب داشت
به تاریکی شن‌ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
«نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پر‌های صداقت آبی است
می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می‌آرد
پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می‌شنوی
کودکی می‌بینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او می‌پرسی
خانه دوست کجاست؟»
نگارنده: میترا لبافی

شرح :

اول اردیبهشت سالروز درگذشت سهراب سپهری

چهل و چهار سال پیش در چنین روزی، «سهراب سپهری» درگذشت و دوستان و اعضای خانواده اش او را در امام زاده سلطان علی مشهد اردهال به خاک سپردند. یک کاشی آبی گذاشتند و رفتند، اما او به آبی‌هایی پیوسته بود که همیشه آرزویش را داشت.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما سهراب سپهری شاعر و نقاش که در دهه پنجم زندگی اش دار فانی را وداع گفت ادیبی است که طول عمر شاعری اش بسیار کمتر از ماندگاری اش در تاریخ ادبیات است و حالا هشت کتابش مجموعه‌ای مختصر، اما مفید در دستان نسل‌های مختلف است.

بسیاری معتقدند عمده شهرت سهراب بعد از درگذشت او رخ داد و برخی فراورده‌های صوتی نظیر خوانش اشعارش با صدای «خسرو شکیبایی» در دهه هفتاد و تاثیر پذیری سینما در بازآفرینی مفاهیم شعری او و مقالات متعددی که جمعی از شاعران و نام آوران و تاثیرپذیران، چون قیصر امین پور درباره اش گفتند و نوشتند و مطبوعات دهه شصت و هفتاد را در معرفی او به جامعه ادبی و نسل‌های بعدی مغتنم می‌شمارند.

علت حالا هرچه که باشد سهراب سپهری، شاعری است که کلید واژه هایش را نمی‌توانی از گفتار و متن‌ها و مطالب ژورنالیستی بگیری و هرگز قادر نخواهی بود شاه بیت هایش را الگوی بسیاری از شاعران جوان ندانی … چون او حالا بخشی انکارناپذیر از شعر نو فارسی است که در گلبول‌های قرمز خون نوپردازان جاری است.

سهراب سپهری به نوعی گزاره قرن ما هم هست.

با نگاه ساده اش، با فلسفه زندگی اش، با خلوت گزینی اش مانند عارفانی که سال‌های سال خط مشترک و حلقه پیوند قرن‌ها شعر و شاعری ایرانیان بوده اند.

با دعوتش به سکوت، با خودستایی نرمی که در اشعارش دارد و خود را به رخ می‌کشد، مثل حافظ مثل سعدی، مثل پروین که هر کدام در جایی از نام و کنیه و زندگی خود گفته اند و به آن بالیده اند و سهراب هم به این صورت شهر و پیشه اش را بر صدر می‌نشاند:

«اهل کاشانم

پیشه ام نقاشی است

گاه گاهی قفسی می‌سازم از رنگ

می‌فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود»

با نگاه متفاوتی که به خدا دارد، به طبیعت دارد:

«قبله ام یک گل سرخ

جانمازم چشمه

مهرم نور

دشت سجاده من

حجرالاسود من روشنی باغچه است»

به انسان دارد، و به مرگ دارد:

«و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست …»

هشت کتاب او را بعد از گذشت سی سال خیلی‌ها منتشر کردند.

به زبان‌های مختلف هم ترجمه شده است از ترکی استانبولی تا انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و اسپانیایی.

محمد اصفهانی و محمد نوری هم از شعرهایش ترانه ساخته و خوانده اند.

«صدای پای آب» و «مسافر» ش مشهور است و خواندنی؛ و شاید اگر او را سعدی زمان ندانیم دست کم بیان ساده اشعارش و دلنشینی و فهم اولیه متن هایش دست کمی از سعدی در زمانه خودش نداشته باشد پس بیراه نیست که روز درگذشت او با بزرگداشت سعدی همزمان شده است.

چون اگر سعدی زنده بود و این دو به ملاقات یکدیگر می‌رفتند در این که حکمت و فلسفه و ادبیات دست به دست هم داده اند تا کلام موزون سهل و ممتنع روزگار خود باشند حرف‌های زیادی برای گفتن داشتند:

«خانه دوست کجاست؟»

در فلق بود که پرسید سوار

آسمان مکثی کرد

رهگذر شاخه نوری که به لب داشت

به تاریکی شن‌ها بخشید

و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:

«نرسیده به درخت

کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است

و در آن عشق به اندازه پر‌های صداقت آبی است

می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می‌آرد

پس به سمت گل تنهایی می‌پیچی

دو قدم مانده به گل

پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی

و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد

در صمیمیت سیال فضا خش خشی می‌شنوی

کودکی می‌بینی

رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور

و از او می‌پرسی

خانه دوست کجاست؟»

نگارنده: میترا لبافی

منابع:
۱- shahrsaz.ir ,فتح یک قرن به دست یک شعر ,۲۰۲۴-۰۴-۲۰ ۰۲:۱۹:۳۶
۲- خبرگزاری صدا و سیما | IRIB NEWS AGENCY

به اشتراک بگذارید
تعداد دیدگاه : 0
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.