برنامه ریزی شهری رشته ای است که به طراحی، مدیریت و تنظیم محیط ساخته شده و استفاده از فضای عمومی در مناطق شهری مربوط می شود. در طول سالها، نظریههای مختلفی برای راهنمایی و اطلاعرسانی شیوههای برنامهریزی شهری پدید آمدهاند. در اینجا برخی از نظریه های کلیدی در برنامه ریزی شهری آورده شده است:
۱٫ جنبش باغ شهر:
این نظریه که توسط ابنزر هاوارد در اواخر قرن نوزدهم، از ایجاد جوامع کوچک و مستقل که توسط کمربند سبز احاطه شده بودند، حمایت میکرد. این ایده ترکیبی از بهترین زندگی روستایی و شهری با تمرکز بر پایداری، برابری اجتماعی و کیفیت بالای زندگی است.

۲٫ نظریه شهر:
این نظریه که توسط جامعهشناسان مدرسه شیکاگو در اوایل قرن بیستم ارائه شد، بر این باور است که شهرها موجوداتی ارگانیک و در حال تکامل هستند که در طول زمان رشد و تغییر میکنند. این نظریه بر اهمیت درک عوامل اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی که توسعه شهری را شکل میدهند، تأکید میکند.

۳٫ مدل منطقه متحدالمرکز:
این نظریه توسط جامعه شناس توسعه یافته است ارنست برگس در دهه ۱۹۲۰، پیشنهاد می کند که شهرها از یک سری مناطق متحدالمرکز تشکیل شده اند که هر کدام ویژگی ها و عملکردهای خاص خود را دارند. این مدل نشان میدهد که فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی بیشتر در مرکز شهر متمرکز است و جمعیتهای کمدرآمد و محروم در مناطق بیرونی زندگی میکنند.

۴٫ مدل بخش:
این نظریه که توسط هومر هویت در دهه ۱۹۴۰ ارائه شد، شبیه مدل منطقه متحدالمرکز است، اما شهر را به بخشهایی تقسیم میکند تا مناطق متحدالمرکز. مدل پیشنهاد می کند که کاربری های مختلف زمین و گروه های جمعیتی در یک الگوی شعاعی در اطراف مرکز شهر سازماندهی شده اند.

۵٫ مدل چند هسته ای:
این نظریه که توسط چانسی هریس و ادوارد اولمن در دهه ۱۹۵۰ ارائه شد، ایده یک منطقه تجاری مرکزی واحد را به چالش میکشد و پیشنهاد میکند که شهرها دارای مراکز متعدد فعالیت اقتصادی و اجتماعی هستند. این مدل نشان میدهد که شهرها پیچیدهتر و پویاتر از مدلهای منطقه متمرکز و بخش هستند.

۶٫ نظریه توسعه جامعه:
این نظریه که در دهه ۱۹۶۰ توسعه یافت، بر اهمیت مشارکت و توانمندسازی جامعه در فرآیند برنامه ریزی تاکید می کند. این نظریه از رویکردی از پایین به بالا برای برنامه ریزی حمایت می کند، جایی که نیازها و خواسته های ساکنان محلی در نظر گرفته می شود.

۷٫ حق به شهر
حق شهر ایده و شعاری است که برای اولین بار توسط هانری لوفور در کتاب Le Droit à la Ville در سال ۱۹۶۸ مطرح شد.[۱][۲] این ایده اخیراً توسط جنبشهای اجتماعی، متفکران و برخی مقامات محلی مترقی به عنوان فراخوانی برای اقدام برای بازپس گیری شهر به عنوان فضایی همآفریده مطرح شده است: مکانی برای زندگی جدا از تأثیرات فزایندهای که کالاییسازی و سرمایهداری پیشنهاد میشوند. بیش از حد تعامل اجتماعی و افزایش نابرابری های فضایی در شهرهای سراسر جهان در طول دو قرن اخیر
جنبش حق شهر به عنوان پاسخی از گروههای اجتماعی و سازمانهای جامعه مدنی در تلاش برای تضمین دسترسی و فرصتهای بهتر برای همه ساکنان شهرها، بهویژه حاشیهنشینترین و محرومترین اقشار توسعه یافته است. جنبشها و سازمانهای اجتماعی از سرتاسر جهان با یکدیگر همکاری کردند تا منشور جهانی حق بر شهر را تدوین کنند که توسط یونسکو و UN Habitat و سایر آژانسها نیز پشتیبانی میشود. این حرکت جهانی همچنین باعث شده تا شهرداران شهرهای مختلف به صورت مستقل و جمعی منشورهایی را برای ارتقای حقوق بشر در شهرها تصویب کنند.
این شامل، از جمله، حقوق بشر برای موارد زیر است:
- مسکن مناسب؛
- آب و فاضلاب؛
- خدمات اولیه، از جمله برق؛
- کار / معیشت؛
- غذا؛
- بهداشت و سلامت؛
- حمل و نقل و انرژی پایدار؛
- تحصیلات؛
- محیطی پاک و سالم؛
- امنیت اجتماعی؛
- برابری، از جمله برابری جنسیتی؛
- اطلاعات؛
- مشارکت؛ و
- ایمنی، امنیت، حریم خصوصی و آزادی از خشونت؛

۸٫ محدوده و آستانه:
تئوری محدوده و آستانه که توسط جغرافیدانان آمریکایی برایان بری و رونالد گاریسون در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ارائه شد، چارچوبی برای درک ساختار فضایی شهرها و فرآیندهایی است که رشد و توسعه شهری را شکل میدهند.
بر اساس این تئوری، شهرها از مجموعهای از «محدودهها» یا مناطق کاربری زمین تشکیل شدهاند که هر کدام ویژگیها و عملکردهای خاص خود را دارند. این محدودهها با «آستانهها» یا مناطق انتقالی که مرز بین محدودههای مختلف را مشخص میکنند، از هم جدا میشوند.
نظریه محدوده و آستانه بر این ایده استوار است که شهرها ایستا نیستند، بلکه پویا هستند و دائما در حال تکامل هستند. با رشد و تغییر شهرها در طول زمان، محدوده ها و آستانه های جدیدی ایجاد می شوند، در حالی که برخی دیگر ناپدید می شوند یا تغییر می کنند. این نظریه پیشنهاد میکند که مکان و پیکربندی محدودهها و آستانهها تحت تأثیر طیفی از عوامل اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی، از جمله شبکههای حملونقل، ارزشهای زمین، و الگوهای فرهنگی و جمعیتی است.
یکی از جنبه های کلیدی این نظریه، مفهوم “گسترش دامنه” است که به فرآیندی اشاره دارد که طی آن محدوده های جدید با رشد و گسترش شهرها به بیرون ایجاد می شود. بر اساس این تئوری، گسترش دامنه توسط ترکیبی از عوامل فشار و کشش، از جمله رشد جمعیت، توسعه اقتصادی، و تغییر در الگوهای کاربری زمین انجام می شود.
تئوری محدوده و آستانه در شکلدهی شیوهها و سیاستهای برنامهریزی شهری، بهویژه در حوزههای برنامهریزی کاربری اراضی و برنامهریزی حملونقل تأثیرگذار بوده است. همچنین برای مطالعه فرم و ساختار شهری به کار گرفته شده است و برای تحلیل تأثیرات مداخلات مختلف برنامه ریزی بر سازمان فضایی شهرها استفاده شده است.
به طور کلی، نظریه محدوده و آستانه یک چارچوب مفید برای درک فرآیندهای پیچیده و پویا که رشد و توسعه شهری را شکل میدهند، فراهم میکند. این امر اهمیت در نظر گرفتن عوامل اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی را که بر الگوهای کاربری زمین و ساختار فضایی شهرها تأثیر میگذارند، برجسته میکند و ابزار ارزشمندی را برای برنامهریزان و سیاستگذارانی فراهم میکند که برای شکلدهی به آینده شهرهای ما تلاش میکنند.

۹٫ قانون اندازه رتبه:
نظریه قاعده اندازه رتبه، که توسط جرج زیپف زبان شناس آمریکایی در دهه ۱۹۳۰ ارائه شد، چارچوبی برای درک توزیع جمعیت و فعالیت اقتصادی در مناطق شهری است. بر اساس این نظریه، یک رابطه منظم و قابل پیش بینی بین اندازه یک شهر و رتبه آن در یک منطقه یا کشور وجود دارد.
قانون اندازه رتبه پیشنهاد می کند که جمعیت یک شهر با رتبه آن نسبت معکوس دارد. این بدان معناست که بزرگ ترین شهر یک منطقه تقریباً دو برابر دومین شهر بزرگ، سه برابر وسعت سومین شهر بزرگ و غیره خواهد بود. تصور می شود که این الگو برای شهرهای سراسر جهان، صرف نظر از بافت فرهنگی، اقتصادی یا سیاسی آنها صادق است.
قانون اندازه رتبه برای تجزیه و تحلیل و مقایسه اندازه و توزیع شهرها در مناطق و کشورهای مختلف استفاده شده است. همچنین برای مطالعه رشد و انحطاط شهرها در طول زمان و کشف عواملی که در تغییر اندازه و رتبهبندی شهرها نقش دارند، استفاده شده است.
یکی از دیدگاههای کلیدی قانون اندازه رتبه این است که شهرها در انزوا رشد یا کاهش نمییابند، بلکه بخشی از سیستم بزرگتری از شهرها هستند که به هم پیوسته و وابسته هستند. این بدان معنی است که تغییرات در یک شهر می تواند تأثیرات موجی بر اندازه و رتبه بندی شهرهای دیگر در منطقه داشته باشد.

۱۰٫ تئوری اجاره پیشنهاد
تئوری Bid Rent که توسط اقتصاددان آمریکایی ویلیام آلونسو در دهه ۱۹۶۰ ارائه شد، چارچوبی برای درک عواملی است که بر استفاده و ارزش زمین در مناطق شهری تأثیر میگذارند. بر اساس این نظریه، ارزش زمین توسط «اجاره پیشنهادی» تعیین میشود که کاربریهای مختلف حاضر به پرداخت آن هستند.
مفهوم اجاره مناقصه بر این ایده استوار است که کاربری های مختلف دارای الزامات فضایی متفاوتی هستند و مایل به پرداخت مبالغ متفاوتی برای زمین بسته به موقعیت و دسترسی آن هستند. به عنوان مثال، یک ساختمان مسکونی با تراکم بالا ممکن است مایل باشد برای زمین در یک مکان مرکزی با دسترسی خوب به وسایل حمل و نقل و امکانات رفاهی بیشتر بپردازد، در حالی که یک توسعه مسکونی با تراکم پایین ممکن است مایل به پرداخت هزینه کمتر برای زمین در یک مکان کمتر در دسترس باشد.
۱۱٫ نظریه مکان مرکزی
نظریه مکان مرکزی چارچوبی برای درک توزیع فضایی شهرها و عوامل موثر بر مکان و اندازه مراکز شهری است. این نظریه که توسط جغرافیدان آلمانی والتر کریستالر در دهه ۱۹۳۰ ارائه شد، پیشنهاد می کند که شهرها در یک الگوی سلسله مراتبی سازماندهی شده اند و شهرهای بزرگتر به عنوان مراکزی برای شهرهای کوچک و روستاهای اطراف عمل می کنند.
بر اساس نظریه مکان مرکزی، اندازه و موقعیت یک شهر بر اساس «منطقه بازار» یا منطقه جغرافیایی آن به عنوان مرکز کالا و خدمات تعیین می شود. تصور میشود شهرهای بزرگتر دارای مناطق بازار بزرگتر هستند و به تعداد بیشتری از سکونتگاههای کوچکتر خدمات میدهند، در حالی که شهرهای کوچکتر تصور میشود مناطق بازار کوچکتری دارند و به تعداد کمتری از سکونتگاهها خدمات میدهند.

۱۲٫ نظریه کلاس خلاق
نظریه کلاس خلاق که توسط اقتصاددان و شهرساز آمریکایی ریچارد فلوریدا در اوایل دهه ۲۰۰۰ ایجاد شد، چارچوبی برای درک نقش خلاقیت و نوآوری در پیشبرد رشد و توسعه اقتصادی در شهرها است. بر اساس این تئوری، شهرهایی که قادر به جذب و حفظ نیروی کار با استعداد و خلاق باشند، در جذب مشاغل جدید، تولید ایده های جدید و رشد اقتصادی موفق تر خواهند بود.
فلوریدا طبقه خلاق را به عنوان “حرفه ای ها، کارگران دانش و افراد خلاق” تعریف می کند که در زمینه هایی مانند علم، فناوری، مهندسی، هنر و طراحی کار می کنند. او استدلال میکند که طبقه خلاق یک محرک کلیدی برای توسعه اقتصادی است، زیرا احتمال بیشتری دارد که ایدههای جدید ایجاد کنند، کسبوکارهای جدید را راهاندازی کنند و نوآوری و رشد را هدایت کنند.
تئوری کلاس خلاق نشان می دهد که شهرهایی که قادر به جذب و حفظ یک طبقه خلاق بزرگ و متنوع هستند، در جذب مشاغل جدید، تولید ایده های جدید و رشد اقتصادی موفق تر خواهند بود. به گفته فلوریدا، عوامل کلیدی که طبقه خلاق را به شهرها جذب می کند شامل فرهنگ متنوع و بردبار، کیفیت زندگی بالا و محیط شهری پر جنب و جوش و پویا است.

۱۳٫ نظریه نردبان مشارکت شهروندان
نظریه نردبان مشارکت شهروندان که توسط دانشمند علوم اجتماعی آمریکایی شری آرنشتاین در دهه ۱۹۷۰ ایجاد شد، چارچوبی برای درک سطوح و اشکال مختلف مشارکت شهروندان در فرآیندهای برنامه ریزی و تصمیم گیری است. بر اساس این نظریه، مشارکت شهروندان می تواند اشکال مختلفی داشته باشد، از عدم مشارکت و دستکاری گرفته تا مشارکت و کنترل شهروندان.
نردبان مشارکت شهروندان آرنشتاین از هشت پله تشکیل شده است که هر پله نشان دهنده سطح متفاوتی از مشارکت شهروندان است:
- عدم مشارکت: این پایین ترین سطح مشارکت شهروندان است که در آن شهروندان اصلاً در فرآیند تصمیم گیری دخالت ندارند.
- دستکاری: این مرحله بعدی است که در آن به شهروندان احساس مشارکت داده می شود، اما نظرات آنها واقعاً در نظر گرفته نمی شود یا ارزش قائل نمی شود.
- درمان: این سطح شامل فراهم کردن بستری برای شهروندان برای تخلیه ناامیدی یا نگرانی های خود است، اما هیچ قدرت یا تأثیر واقعی ندارد.
- اطلاع رسانی: این سطح شامل ارائه اطلاعات به شهروندان در مورد یک تصمیم یا فرآیند است، اما به آنها اجازه نمی دهد تا بر نتیجه آن شکل دهند یا بر آن تأثیر بگذارند.
- مشاوره: این سطح شامل جستجوی فعالانه نظرات شهروندان است، اما تصمیم نهایی با مقامات باقی می ماند.
- مکان: این سطح شامل ترکیب برخی از نظرات شهروندان در فرآیند تصمیم گیری است، اما مقامات حرف آخر را حفظ می کنند.
- مشارکت: این سطح شامل یک رویکرد مشارکتی تر است، جایی که مقامات و شهروندان برای تصمیم گیری و حل مشکلات با یکدیگر همکاری می کنند.
- کنترل شهروندی: این بالاترین سطح مشارکت شهروندان است که در آن شهروندان حرف آخر را در تصمیمگیری میزنند و مقامات را مسئول اعمال خود میدانند.

۱۴٫ نظریه پنجره شکسته
نظریه پنجره شکسته که برای اولین بار توسط جیمز کیو ویلسون و جورج کیلینگ در سال ۱۹۸۲ ارائه شد، نشان می دهد که نشانه های آشکار جرم، رفتار ضد اجتماعی و بی توجهی در یک جامعه می تواند به افزایش این نوع رفتارها کمک کند. این تئوری مبتنی بر این ایده است که اگر پنجره ای شکسته شود و تعمیر نشود، افرادی که از کنار آن عبور می کنند این تصور را ایجاد می کنند که هیچ کس اهمیتی نمی دهد و کسی مسئول نیست. این می تواند منجر به شکستن پنجره های بیشتر و وقوع خرابکاری و جنایت بیشتر در منطقه شود.
این نظریه در شکلدهی استراتژیهای پلیسی، بهویژه در حوزههای پلیس جامعه و پلیس مشکلمحور تأثیرگذار بوده است. بر اساس این تئوری، پرداختن به مشکلات کوچک، مانند گرافیتی و خرابکاری، می تواند به جلوگیری از وقوع جرایم جدی تر کمک کند. این رویکرد بر حفظ نظم و ایجاد احساس مالکیت و مسئولیت اجتماعی متمرکز است.
یکی از دیدگاههای کلیدی نظریه پنجره شکسته این است که مردم زمانی که احساس میکنند که جامعهشان به خوبی حفظ میشود و اعمالشان بر محیطشان تأثیر میگذارد، احتمالاً قوانین را دنبال میکنند و بهصورت اجتماعی عمل میکنند. برعکس، زمانی که افراد احساس می کنند که جامعه آنها نادیده گرفته شده یا مورد بی توجهی قرار گرفته است، ممکن است بیشتر درگیر رفتارهای ضد اجتماعی شوند.

۱۵٫ نظریه رانش در فرهنگ
نظریه انگیزه در فرهنگ، که توسط جامعهشناس جرارد ساسیر توسعه داده شده است، پیشنهاد میکند که رفتار انسان با دو انگیزه اساسی برانگیخته میشود: انگیزه برای خودمختاری و انگیزه برای ارتباط. تصور می شود که این انگیزه ها جهانی هستند و بر تمام جنبه های زندگی انسان از جمله رفتارهای فرهنگی و اجتماعی تأثیر می گذارند.
طبق نظریه انگیزه در فرهنگ، فرهنگهای مختلف ممکن است این انگیزهها را بهطور متفاوتی اولویتبندی کنند، که منجر به تغییراتی در رفتارها و هنجارهای فرهنگی میشود. برای مثال، فرهنگی که برای خودمختاری ارزش قائل است ممکن است تأکید بیشتری بر فردگرایی و اتکا به خود داشته باشد، در حالی که فرهنگی که به ارتباط ارزش می دهد ممکن است تأکید بیشتری بر اجتماع و وابستگی متقابل داشته باشد.
نظریه انگیزه در فرهنگ در درک چگونگی شکلگیری ارزشها و رفتارهای فرهنگی بر اساس نیازهای اساسی انسان تأثیرگذار بوده است. این دیدگاه مفیدی در مورد اینکه چگونه فرهنگهای مختلف ممکن است این انگیزهها را به روشهای مختلف اولویتبندی و بیان کنند و چگونه این انگیزهها ممکن است بر رویهها و هنجارهای فرهنگی تأثیر بگذارند، ارائه میدهد.

در خاتمه، نظریاتی که در بالا مورد بحث قرار گرفت، تنها نمونههایی از چارچوبهای مختلفی هستند که برای راهنمایی و اطلاعرسانی شیوههای برنامهریزی شهری ایجاد شدهاند. در حالی که هر نظریه دارای نقاط قوت و محدودیت های خاص خود است، همه آنها بینش های ارزشمندی را در مورد پیچیدگی های زندگی شهری و چالش های طراحی و مدیریت شهرها به روشی پایدار و عادلانه ارائه می دهند.

آزمایشگاه طراحی شهری
درباره نویسنده
این اکانت مدیریت آزمایشگاه طراحی شهری است. این حساب مقالات نوشته شده توسط اعضای تیم، مشارکت های نویسندگان مهمان و سایر موارد ارسالی گاه به گاه را منتشر می کند. لطفا در صورت داشتن هرگونه سوال یا نظر با ما تماس بگیرید.