معرفی
کوین لینچ یک برنامه ریز شهری و نویسنده آمریکایی بود که نوشته هایش بر روابط پیچیده بین انسان ها و شهرهایشان متمرکز بود. میراث لینچ که در مؤسسه فناوری ماساچوست آموزش دیده است، حول محور تلاشهای تحقیقاتی تجربی او در مورد چگونگی درک، مسیریابی و تجربه انسانها از شکل ساخته شده است، اصطلاحی که او بهطور معروف آن را ابداع کرد. تصویر ذهنی. او تحقیقات خود را در مشهورترین اثر خود ارائه می دهد تصویر شهر. در این مقاله سعی بر آن است تا موضوعاتی را که او در این اثر بررسی میکند، خلاصه و بازتاب دهد. کمک های کوین لینچ به راه یابی و موقتی بودن طراحی شهری، گفتمان معاصر را در مورد چگونگی تجربه انسان ها از شهرهای خود – چه به صورت فعال و چه به صورت ناخودآگاه- به شدت شکل داده است.

را تصویر شهر محصول پروژه تحقیقاتی پنج ساله لینچ در سه شهر آمریکا و ساکنان آنها بود: لس آنجلس، بوستون و جرسی سیتی. این مطالعه برای شناسایی الگوهایی در نحوه هدایت و تجربه ساکنان در شهرهای مربوطه انجام شد که به طور موثر تصاویر ذهنی خود را جعل میکنند تا عناصر کلیدی در شکلدهی این تصاویر را جدا کنند.
مهم است که مطالعه لینچ را با این باور که یک شهر و ساکنان آن در یک تکامل متقابل دائمی بدون مقصد نهایی، که عمیقاً ریشه در تحولات تاریخی، فرهنگی، مدنی و شهری در طول زمان دارد، محبوس شدهاند، مورد بررسی قرار دهیم. این دو طرف به طور جدایی ناپذیری به هم مرتبط هستند، یکی تغذیه و دریافت از دیگری:
“در هر لحظه، چیزی بیش از آنچه که چشم می تواند ببیند، بیش از آن چیزی است که گوش می تواند بشنود وجود دارد… هیچ چیز به خودی خود تجربه نمی شود، اما همیشه در ارتباط با محیط اطرافش، توالی وقایع منتهی به آن، خاطره تجربیات گذشته است. ” (لینچ، ۱۹۶۰، ص ۱)
تصویر ذهنی
لینچ این رابطه پیچیده را از طریق ایدهاش در مورد قاببندی میکند تصویر ذهنییا اینکه یک مکان چگونه درک، تجربه و به خاطر سپرده می شود. او در تحقیق خود، سه ویژگی کلیدی یک مکان را که تصویر ذهنی درک شده آن را نشان می دهد، به تفصیل شرح داد.
اولی، خوانایی، مربوط به “به راحتی می توان قطعات آن را تشخیص داد و می توان آن را در یک الگوی منسجم سازماندهی کرد” (لینچ، ۱۹۶۰، ص ۲-۳). وقتی مکانها خوانا هستند، محیطی ذاتاً منسجم و منظم ارائه میکنند، محیطی که تصویر ذهنی فرد را تثبیت میکند و به فرد اجازه میدهد تا با خیال راحت پیمایش کند. این تصویر برخاسته از درک متقابل بین مکان و شخص است که عمق تجربه فرد را افزایش می دهد. ویژگی دوم در درجه اول به وابستگی عاطفی فرد به فضا مربوط می شود و بیشتر به سه عنصر فرعی تقسیم می شود: هویت، توانایی یک مکان برای مستقل ماندن از محیط اطراف. ساختار، الگوهای بافتی و ساختارهایی که یک مکان در آن قرار دارد. و معنی، وابستگی شخصی فرد به یک مکان. این عناصر نه تنها به توانایی فرد برای احساس امنیت و راحتی کمک می کنند. سومین ویژگی تصویرپذیری است که به خصوصیات فیزیکی یک مکان مربوط می شود و اینکه چقدر تصویر قوی را القا می کند. این نشانگرهای فیزیکی می توانند به شکل دادن به عمق درک ما از فضاهایمان کمک کنند.

در حالی که این عناصر به درک این تصاویر کمک میکنند، شکلگیری واقعی تصویر ذهنی به ما بستگی دارد – ما در تکامل شهرهایمان شریک خلق هستیم. لینچ با تفصیل این موضوع را روشن میکند،ما صرفاً ناظر این نمایش نیستیم، بلکه خود بخشی از آن هستیم، روی صحنه با سایر شرکت کنندگان” (لینچ، ۱۹۶۰، ص ۲). انسجام محیط اطراف ما، آشنایی و دلبستگی ما به فضا، و ویژگی های فیزیکی که در مسیریابی ما کمک می کنند، همگی به هر یک از ادراک ما از فضاهای زندگی می شوند. تصویر فردی. اینها هستند “محصول هم حس فوری و هم از خاطره تجربه گذشته.» (لینچ، ۱۹۶۰، ص ۴). این تصاویر شخصی که همیشه در حال تکامل هستند، نحوه رشد ما در کنار شهرهایمان هستند و ما را به ابزارهایی مجهز می کنند تا درک خود را از محیط اطرافمان عمیق تر کنیم و ما را به چالش بکشیم تا نقشی فعال در شکل دادن به آنها داشته باشیم.

پنج عنصر
این تصاویر فردی را می توان برای تولید تجزیه و تحلیل کرد تصاویر گروهی – الگوها، ادراکات و تجربیات غالب در یک فضا که توسط اکثر ساکنان آن حمل می شود. این تصاویر گروهی در درک مضامین فرهنگی فعلی، هویت، شخصیت یک شهر که توسط ساکنان آن تجربه می شود، مهم هستند. بنابراین، از آنجا که این تصاویر گروهی نگاهی اجمالی به اجماع عمومی ارائه میکنند، ابزار مهمی برای ما، بهعنوان طراحان، برنامهریزان و معماران شهری، در زمینهسازی فضا و طراحی برای تغییر حمایتی و هدفمند هستند. این تصاویر گروهی توسط عناصر مهم درون بافت شهری شکل گرفته اند. پاراگراف های بعدی به جزئیات شخصیت، عملکرد و هدف این پنج عنصر می پردازند.
۱٫ مسیرها
راه ها کانالهایی هستند که ناظر در امتداد آنها حرکت میکند، گردش میکند و در آنها حرکت میکند. از خیابانها، مسیرهای پیادهروی، خطوط ترانزیت، کانالها، راهآهنها و پلها، مسیرهایی هستند که ما در هر روز از آنها عبور میکنیم که اغلب کمتر بها داده میشوند، به ظاهر حاشیهای برای تجربه ما هستند، اما تأثیر آنها تا حد زیادی درک ما از شهرهایمان را شکل میدهد. از طریق این مسیرها است که ما عناصر دیگر را قرار می دهیم – آنها چارچوبی هستند که عناصر دیگر در آن مرتب شده و تجربه می شوند.

۲٫ لبه ها
لبه ها عناصری هستند که بین یک فضا و فضا مشخص می شوند. این فضاها اغلب از اهمیت ویژه ای برخوردارند، زیرا نقاط ناپیوستگی در بافت شهری هستند. این عناصر از سواحل، بریدگیهای راهآهن، لبههای توسعه و دیوارها، تغییر را نشان میدهند – پایان یک منطقه و شروع منطقه دیگر. این فضاها می توانند در یک گسست شدید یا نقطه ای که در آن دو منطقه به هم می پیوندند ظاهر شوند. این عناصر تغییر تأثیرات ماندگاری بر تصویر گروهی می گذارد و زمینه عمیق تری را برای تجربه فرد فراهم می کند.

۳٫ ولسوالی ها
ولسوالی ها بخشهای بزرگی از شهر هستند که توسط یک شخصیت مرکزی و هویتبخش کنار هم قرار گرفتهاند. این عناصر دوبعدی زمانی که از درون تجربه میشوند (در حالی که هنوز از بیرون قابل تشخیص هستند) آشکار میشوند و تجربه شهری آنها ویژگیها، فضا یا فرصتهایی منحصر به فرد را ارائه میدهد. لینچ توضیح می دهد که بیشتر مردم شهرهای خود را به عنوان مجموعه ای از مناطق درک می کنند و تصاویر آن ها تا حد زیادی توسط هویت فضایی منحصر به فرد شکل گرفته است.

۴٫ گره ها
گره هاکه هسته نیز نامیده می شود، کانون مرکزی است که مجاورت آن را مشخص می کند. لینچ دو نوع اصلی گره را شرح می دهد: اتصالات و غلظت. گره های اتصال نشان دهنده همگرایی عناصر هستند (به عنوان مثال چهارراه، لحظات جابجایی از یک سازه به سازه دیگر، هاب های حمل و نقل و غیره). گرههای تمرکز با استفاده یا ویژگی فیزیکی که در آن قرار دارند تعریف میشوند و بیشتر به خاطر آن شناخته میشوند (مثلاً برادوی). این فضاها به عنوان نمادی برای ساکنانش ایستاده و بر تعامل آنها تکیه دارد. تعریف گرهها سخت است و میتوانند در پنج عنصر دیگر وجود داشته باشند – گرهها در ناحیهها میتوانند در مرکز قطبیکنندهشان وجود داشته باشند، در حالی که گرهها در مسیرها میتوانند در همگرایی خود وجود داشته باشند.

۵٫ نقاط دیدنی
نقاط دیدنی آخرین عنصر از پنج عنصر هستند و تا حدودی از بقیه جدا هستند. به جای تکیه بر تجربه ساکنان برای شکل دادن به تصویر ذهنی، این ویژگی های بیرونی و فیزیکی یک نقطه مرجع برای محیط اطراف خود ارائه می دهند. در حالی که این عناصر می توانند در مقیاس متفاوت باشند، این عناصر فیزیکی، از طریق رنگ، جزئیات، اندازه، یا شخصیت متمایزشان، می توانند به قرار گرفتن فرد در فضا کمک کنند و کمک زیادی به راهیابی کنند. نمونههای رایج میتوانند ساختمانها، ویترین فروشگاهها، نماها، درختان، سازههای شهری و غیره باشند. اینها با ایجاد بناهای تاریخی قابل شناسایی که فضا را مشخص میکنند و محیط اطراف آن را روشن میکنند، به تصویر کمک میکنند.

توانمندسازی تصویر شهرهای ما
این پنج عنصر تصویر ذهنی – مسیرها، لبهها، ناحیهها، گرهها و نشانهها – همانطور که لینچ میگوید، صرفاً «مواد خام» در شکلدهی تصویر هستند. بنابراین، گام بعدی و مهمترین مرحله، اصلاح این موارد به «کمپلکسها» است – سیستم فراگیر که از طریق هماهنگی بین عناصر ایجاد میشود. اوج واقعی تصویر ذهنی از چگونگی ارتباط این پنج عنصر برای ایجاد یک تجربه شهری یکپارچه به وجود می آید. این سری از اصلاحات یک فرآیند همیشه در حال حرکت برای بهینه سازی هماهنگی بین شهر، عناصر آن و ساکنان آن است. این فرآیند پیامدهای گسترده ای هم در نقش ما به عنوان ساکنان و هم به عنوان برنامه ریز شهری دارد:
به عنوان ساکنان، آگاهی از این عناصر و نحوه ارتباط آنها می تواند تجربه ما را از فضاهای ساخته شده، حتی فضاهایی که بیشتر با آنها آشنا هستیم، عمیق تر کند. وقتی تصویر ذهنی ما از فضاهایمان قوی باشد، تجربه ما عمیق تر می شود، احساس راحتی، امنیت و قدرت می کنیم. این احساسات باعث ایجاد حس مالکیت می شود که ما را با شهرهایمان درگیر می کند و ما را به مبارزه برای شخصیت آن به چالش می کشد. بنابراین، این تصاویر ذهنی در ایجاد روابط با شهرهای ما و همچنین جوامع ما مهم هستند. می تواند ابزار قدرتمندی برای بسیج تلاش های جامعه باشد.
به عنوان طراحان شهری، به ما این قدرت داده شده است که تصاویر ذهنی گروهی از شهرهایمان را تغییر داده و مدیریت کنیم. اما این قدرت با وظیفه ای همراه است که برای شهرهای ما و ساکنان آنها مفید باشد. بنابراین، اولین قدم باید ریشه در ملایمت داشته باشد، تا تصویرهای گروهی موجود در شهرهایمان را سنجیده و هدفمند ترسیم کنیم. طرح های پیشنهادی ما باید این تصاویر موجود را به جای جایگزین کردن آنها با دیدگاه های خودمان پشتیبانی و قدرت بخشد. فرآیند ساخت تصویر پیچیده است و با دقت در طول زمان تکامل مییابد، محصول نسلها تجربه. این فرآیند باید مورد احترام قرار گیرد تا شهرهایی که قوی، تحت رهبری جامعه و دارای شخصیت غنی هستند، ارتقا یابد.
درباره نویسنده
ایوان چنگ در حال حاضر دانشجوی دانشگاه سیدنی است که در مقطع کارشناسی ارشد در شهرسازی با تخصص در طراحی شهری مشغول به تحصیل است. او میخواهد به شکلدهی شهرها به سمت طراحی متفکرانهتر، پایدارتر از نظر زیستمحیطی و بازتاب نیازهای ساکنانشان کمک کند. او از پیادهروی، بازی برادران اسمش، جیو جیتسو و توجه به دو سگ داشوند خود لذت میبرد.