امروز : جمعه, ۱۲ خرداد , ۱۴۰۲
چرا کارهای «خوب» را اگر باعث میشوند احساس بدی در من ایجاد کنند، ادامه دهم؟
(منبع: فلیکر/ کریگ بنت.) چند روز پیش دخترم را به تئاتر کودک بردم. بعدازظهر یکشنبه زیبایی بود که به سمت ایستگاه اتوبوس رفتیم. اتفاقاً یکی از همسایهها با سگش در حال قدم زدن بود و ما در حالی که با هم راه میرفتیم با هم گپ زدیم. ما تنوعی از گفتگو داشتیم که من […]
(منبع: فلیکر/ کریگ بنت.)
چند روز پیش دخترم را به تئاتر کودک بردم. بعدازظهر یکشنبه زیبایی بود که به سمت ایستگاه اتوبوس رفتیم. اتفاقاً یکی از همسایهها با سگش در حال قدم زدن بود و ما در حالی که با هم راه میرفتیم با هم گپ زدیم. ما تنوعی از گفتگو داشتیم که من ده ها بار داشته ام: آن اتوبوس اخیراً مطبوعات خوبی نداشته است، اما این، البته، همیشه بدترین سناریوها هستند که اخبار را می سازند. برای هر حادثه ترسناک اتوبوس، احتمالا صد هزار سفر کاملا غیرقابل توجه وجود دارد. او در پایان گفت: “شما وظیفه مدنی خود را انجام می دهید – این عالی است.” من خندیدم: «یا شاید، من دیوانه هستم!»
وقتی در اتوبوس مستقر شدیم، ضربهای را روی شانهام احساس کردم و در حالی که برگشتم، دیدم یکی از دوستان همسایه است. ما رفتیم و با او نشستیم و در تمام طول مرکز شهر با خوشحالی صحبت کردیم، در مورد تعطیلات آخر هفتهمان صحبت کردیم و از برخورد غافلگیرکننده احساس خوشحالی کردیم. هوا آفتابی و معتدل بود، و فرکانس اتوبوس یکشنبهها کاهش مییابد، بنابراین وقتی به مرکز شهر رسیدیم، به جای انتقال به اتوبوسی دیگر، تصمیم گرفتیم بقیه راه را به سمت تئاتر پیادهروی کنیم. همانطور که در منطقه آرام تاریخی تبادل و در امتداد رودخانه قدم می زدیم، ساختمان های قدیمی باورنکردنی را تحسین می کردیم، در مورد اینکه چگونه در نهایت شروع به احساس بهار می کرد، صحبت می کردیم، و به طور کلی از فرصتی نادر برای داشتن یک زمان بدون وقفه یک به یک با هم لذت می بردیم.
طولی نکشید که به تئاتر رسیدیم و تازه روی صندلی هایمان نشسته بودیم که مادر و بچه ای کنارمان نشستند. در کمال تعجب من هم از آشنایان محله بودند! چه شانسی داشت؟ بعد از اجرا (ZOOOM by Patch Theatre—به شدت توصیه میکنم اگر فرصتی برای دیدن آن پیدا کردید) من و دخترم دور هم جمع شدیم، در نهایت شام خوردیم و در کتابفروشی و فروشگاه اسباببازی گشتیم و هدیهای را برای یک مناسبت آینده انتخاب کردیم. در مجموع، یک قرار کوچک و عالی برای مادر و دختر، با این لحظات دوست داشتنی و دوست داشتنی ارتباط غیرمنتظره.
در سفر برگشت ما بود که همه چیز به سمت جنوب شروع شد. به ایستگاه اتوبوس رسیدیم و متوجه شدیم که اتوبوس بعدی تا ۱۲ دقیقه نمی رسد. با توجه به اینکه روز خوبی بود، تصمیم گرفتیم بازی اول را رها کنیم و تا نقطه انتقال پیاده روی کنیم. سپس، در حالی که فقط چند قدم با ایستگاه خود فاصله داشتیم، دیدیم که اتوبوسمان در حال عبور است. ما باید ۱۵ دقیقه دیگر صبر کنیم. آیا باید منتظر باشیم یا با راه رفتن به سمت ایستگاه بعدی به حرکت ادامه دهیم؟ تصمیم گرفتیم به حرکت ادامه دهیم. بالاخره توقف کردیم و منتظر بودیم اتوبوس به زودی برسد. چند هنر عمومی جالب روی حصار پشت ایستگاه وجود داشت که با گذشت چند دقیقه آخر حواس پرتی خوبی ایجاد کرد. هر دو خسته بودیم، اما میدانستیم که بالاخره به زودی راهی خانه میشویم.
ناگهان یک ماشین پلیس آن طرف خیابان فریاد زد، سپس یک چرخش سریع به سمت ما کشید. دو مامور بیرون پریدند و فردی را که در حال عبور بود متوقف کردند. خوشبختانه در آن لحظه که می خواستم تشخیص بدهم که آیا باید خودم و دخترم را از این وضعیت دور کنم یا نه، اتوبوس ما رسید و سوار شدیم. به محض اینکه نشسته بودیم، مسافری که در صندلی جلوی ما نشسته بود، یک بطری دهانشویه در همه جا ریخت. عطر بی نظیر ضدعفونی کننده فوراً اتوبوس را فرا گرفت.
مردم به طرز ناخوشایندی در صندلی های خود جابجا شدند. یکی از سواران به طور مشهودی دهانش را بست و یک پنجره را شکست. دخترم بینی اش را چروک کرد و پرسید بوی چیست؟ خم شدم و بی سر و صدا توضیح دادم که وقتی مردم اعتیاد به الکل دارند، گاهی اوقات چیزهایی می نوشند که الکل در آنها وجود دارد که برای مصرف آن در نظر گرفته نشده است.
چیزی که به عنوان یک گردش دوست داشتنی آغاز شد، به عنوان یک روز دیگر در مرکز شهر، در اتوبوسی که به اندازه کافی زیاد نمی آید، در شهری با مردمی که در حال مبارزه هستند، به پایان رسید.
که داشتیم دو اتوبوس کاملاً متفاوت فقط چند ساعت از هم فاصله دارند چیزی که من را در وضعیتی دائمی از ضعف اخلاقی نگه می دارد.
اگر با ماشین به سمت تئاتر می رفتیم، چیزهای بزرگی را که در راه آنجا اتفاق افتاد از دست می دادیم. اما از سرنگونی پلیس ناخوشایند و وضعیت ناخوشایند مسافران نیز اجتناب میکردیم و احتمالاً ۴۵ دقیقه زودتر به خانه میرفتیم. وقتی بچه هایم را کنارم دارم بیشتر به این چیزها فکر می کنم تا زمانی که تنها هستم. خوب، شاید این دقیقاً درست نباشد. من همیشه به آنها فکر می کنم، اما وقتی با بچه هایم هستم بیشتر اذیتم می کنند. یا مامانم یا دوستی که معمولا بیشتر اوقات رانندگی می کند. این تقریباً یک حس خفیف شرم است. آیا آنها می فهمند که چرا من این کار را می کنم؟ آیا آنها فکر می کنند، “این دیوانه است، چرا ما فقط رانندگی نکردیم؟”
زندگی گاهی اوقات مانند یک فشار و کشش بین ارزش های من و تجربیات واقعی من است. چگونه انتخابهای ارزشمحورم را با احساسی که به من میدهند تطبیق دهم، در حالی که احساسی که آنها در من ایجاد میکنند گاهی اوقات عالی نیست؟
در هسته من، من معتقدم که واقعا مهم است که به مرکز شهر ادامه دهم، حتی زمانی که براق و دلپذیر نیست. مخصوصاً وقتی براق و خوشایند نباشد.
اما من همچنین معتقدم که ما سزاوار یک مرکز شهر هستیم که به آن افتخار کنیم و میتوانیم بیوقفه در مورد آن مشتاق باشیم، نه فقط مرکز شهر که پوزخند و تحمل کنیم.
من معتقدم که برای فرزندانم بسیار مهم است که چشمان خود را به راه هایی که مردم در شهر ما در حال مبارزه هستند باز کنند. من خیلی سعی می کنم حواسم به آن باشد تفاوت اساسی بین احساس ناراحتی و احساس ناامنی.
اما وقتی آنها شاهد آن مبارزات هستند، به من احساس میکنم که پدر و مادری شرور هستم که آنها را در معرض دید یا قرار دادن آنها در معرض دیدن افرادی قرار میدهم که به نوعی زندگی میکنند که هیچکس نباید آن را تحمل کند.
من معتقدم که شهر خوبی برای مردم بسازیم در تمام سنین و توانایی هامهم است که بفهمیم شهر در خارج از یک وسیله نقلیه چگونه است و بهترین راه برای انجام این کار، زندگی واقعی در آن است.
و همچنین میدانم که در بسیاری از شهرها، وجود بیرون از خودرو بسیار وحشتناک است. و اینکه من این امتیاز را دارم که بتوانم سوار ماشینی شوم اگر احساس کنم این کار زندگی من را آسان تر می کند. در شهری بهتر، میتوانم پیادهروی، دوچرخهسواری، و اتوبوس را انتخاب کنم زیرا ارزانتر یا راحتتر است—یا صرفاً به این دلیل که آن را دوست دارم. در شهر من یک انتخاب اصولی است.
چه باید کرد؟
با نگاهی به تئاتر با دخترم، به همان اندازه خوب (اگر نه بیشتر) از بد آن بعد از ظهر وجود داشت. اما این چیزهای بد است که می جوشد و می سازد و من را فرسوده می کند.
من اخیراً در مورد مفهوم “تحمل سرخوردگی” یاد گرفتم. تحمل ناامیدی جنبه ای از تنظیم عاطفی است که به ما اجازه می دهد تا از مشکلات و ناخوشایندهای زندگی عبور کنیم بدون اینکه واقعاً بدخلق یا عصبانی شویم. هر کس سطح متفاوتی دارد، اما خوشبختانه، استراتژی هایی برای افزایش تحمل ناامیدی شما وجود دارد.
شما می توانید با احساس بنشینید. ما تبدیل به فرهنگی شدهایم که معتاد به واکنش فوری به همه چیز است. من به شما پیشنهاد نمی کنم که ساکن شوید، اما به خودتان اجازه دهید آنچه را که احساس می کنید احساس کنید. غم؟ عصبانیت؟ ناامیدی؟ به این احساس احترام بگذارید و شاید بتواند به شما انگیزه دهد تا اقدامی انجام دهید. بسیاری از شهرها دارای گروه های حمایت از حمل و نقل هستند و همیشه به دنبال افراد بیشتری برای مشارکت هستند.
شما می توانید این تجربه را دوباره قالب بندی کنید. به جای “این بد است و من از آن متنفرم”، آیا می توانید آن را به عنوان “مطمئنم در مورد شهرم چیزهای زیادی یاد می گیرم و متواضعانه به جایی که مردم در حال مبارزه هستند را مشاهده می کنم” ببینید؟ شاید سازمانی وجود داشته باشد یا بی خانمانی گروه کاهشی که می توانید با زمان یا پول خود از آنها حمایت کنید.
می توانید سعی کنید بدون قضاوت آن را بپذیرید و رها کنید. این اتفاق افتاد و خوب نبود. ولی افرادی هستند که سخت کار می کنند تا این را تغییر دهندو من یکی از آنها هستم.» یافتن و گذراندن وقت با دیگرانی که می توانند راه بهتری ببینند می تواند توانمند و نشاط آور باشد. (آ گروه گفتگوی محلی شهرهای قوی، شاید؟)
به مثبت ها فضای بیشتری در مغز خود بدهید. چرا اجازه میدهیم بخشهای منفی تجربیات ما فضای زیادی را در افکار ما اشغال کند؟ من فکر می کنم واقعا مهم است که به دنبال راه هایی برای مقابله با تجربیات مدنی “بد” با تجربیات مثبت باشیم. برای من، این می تواند لذت بردن از برنامه های هنری و فرهنگی، حمایت از کسب و کارهای محلی و رویدادهایی مانند بازارها و شرکت در رویدادهای سرگرم کننده محله. همچنین به گرفتن این احساسات خوب و افزایش آنها با به اشتراک گذاشتن تجربه مثبت با دیگران کمک می کند.
همچنین ارزش این را دارد که به خود یادآوری کنید که دیدن شهرتان آنطور که واقعاً هست، زمینه لازم را برای سایر اعمالی که در زندگی خود انجام خواهید داد، مانند شرکت در مشارکت عمومی و تصمیم گیری برای رای دادن به چه کسی، انتخاب محله، یا شاید حتی مسیر تحصیلی یا شغلی شما.
وقتی چشمان شما به بزرگی مشکلاتی که بسیاری از شهرهای آمریکای شمالی با آن روبرو هستند باز شود، افتادن در گودال ناامیدی واقعاً آسان است. اگر احساس دلسردی میکنید و نسبت به جایی که مکانتان با مشکل مواجه است، احساس ناراحتی میکنید، بدانید که تنها نیستید. سالهای زیادی طول کشید تا وارد این آشفتگی شویم، و بسیاری دیگر نیز طول خواهد کشید تا از آن خلاص شویم. اما مانند بسیاری از چیزهای چالش برانگیز در زندگی، تنها راه رهایی از آن عبور از آن است.
با تشکر از Fieldstead و شرکت برای حمایت مالی آینده Strong Towns گردهمایی ملی. در مورد Fieldstead and Company بیشتر بدانید fieldstead.com.
منبع:
۱- shahrsaz.ir ,چرا کارهای «خوب» را اگر باعث میشوند احساس بدی در من ایجاد کنند، ادامه دهم؟
,۲۰۲۳-۰۵-۲۵ ۱۵:۰۰:۰۰
۲- https://www.strongtowns.org/journal/2023/5/25/why-keep-doing-good-things-if-they-make-me-feel-so-bad
return a list of comma separated tags from this title: چرا کارهای «خوب» را اگر باعث میشوند احساس بدی در من ایجاد کنند، ادامه دهم؟ , احساس , ادامه , اگر , ایجاد , باعث , بدی , چرا , خوب , در , دهم , را , کارهای , کنند , من , میشوند
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.