Oروزی روزگاری خودم را در یک اتاق انتظار بسیار کوچک در کاخ سنت جیمز دیدم که مانند یک دندانپزشک شیک اما صرفه جو با کاتالوگ های قدیمی ساتبی و کپی های باستانی مبله شده بود. زندگی روستایی، صدای زنگ ساعت و لگدمال کردن نگهبانان از بیرون. من را به اتاق بزرگی بردند تا توسط همکاران شاهزاده وقت ولز در مورد مناسب بودن من برای مشاور معماری او کباب شود. کجا زندگی می کردم؟ استوک نیوینگتون (پاسخ اشتباه). آیا کار دیگری برای تکمیل دستمزد ناچیزی که برای یک موقعیت ظاهراً پاره وقت دریافت می کردم، انجام می دادم؟ بله (پاسخ اشتباه). آیا می توانم تایپ کنم؟
من وارد فهرست نهایی دو نفره شدم، اما کار به نامزد دیگر رسید. این یک گلوله طفره رفت – من در دنیای مکر دربار معماری شاهزاده پیشرفت نمی کردم – اما منصفانه است که بپرسیم چرا از ابتدا دعوت نامه را پذیرفتم. به هر حال من سلیقه او را برای معماری سنتی گرایانه ناشیانه نداشتم. چون، ساده لوحانه به خود ۲۵ سالهام گفتم، شاهزاده غرایز خوبی داشت: او ساختمانهای جدید و فضاهای شهری زیبا میخواست، همانطور که من. ما فقط در مورد وسایل با هم اختلاف نظر داشتیم. شاید اگر این شغل را پیدا می کردم، می توانستم او را به سمت رویکردهای هوشمندانه تر آموزش دهم.
خوشبین لاعلاج در من هنوز می پرسد: آیا آرزوهای او در مورد محیط ساخته شده می تواند سودمندتر باشد؟ چارلز ممکن است نزدیک به ۴۰ سال با بسیاری از دنیای معماری در جنگ بوده باشد، اما آیا ممکن است آنها بر سر چیزهای مشترک خود متحد نشوند؟ همه آنها خواهان جوامع پایدار و طراحی خوب هستند. معماران و پادشاه همچنین یک دشمن مشترک دارند: قربانی کردن ویژگیهای مثبت معماری به دنبال سود توسط سازندگان خانه.
در چند سال اخیر، پس از دوره ای در حدود هزاره که ذائقه عمومی به سمت مدرنیسم گرایش پیدا کرد، علاقه به ایده های پادشاه احیا شده است. گروه کمپین «ایجاد خیابانها» با موفقیت تلاش میکند تا دولت را متقاعد کند تا آنها را در سیاست برنامهریزی بگنجاند. پاوندبری – شهر دورست که تحت مدیریت او ساخته شده است در زمین های متعلق به دوک نشین کورنوال – به عنوان الگویی برای توسعه آینده در نظر گرفته شده است. Nansledan، توسعه شهر Cornish Newquay، همچنین در زمین Duchy، در امتداد خطوط Poundbury ساخته شده است. امید است کاری مشابه با آن انجام شود گسترش ۲۵۰۰ خانه به Faversham در کنت.
ایده پشت پاوندبری تقلید از شهرهای سنتی روستایی، هم در برنامه ریزی و هم در ظاهر ساختمان هایش بود. میدان ها و خیابان های مناسب برای عابر پیاده دارد. سعی میکند خانهها، مغازهها و مکانهای کار را با هم ترکیب کند، نه اینکه آنها را به مناطق جداگانه اختصاص دهد. ساختمانهای آن ترکیبی از سبکهای سنتی، برخی از کلبهها، برخی گرجیها، برخی در ترکیبهایی از گنبد، ستونها و سقفهای نوک تیز هستند.
ایجاد خیابان ها و متحدانش در دولت این رویکرد را “زیبایی” می نامند.. آنها امیدوارند که ساخت و ساز به این روش به رفع کمبود مسکن در کشور کمک کند – که ساکنان محلی با زیبایی چنین تحولاتی جذب شوند تا جایی که مخالفت شدید را که معمولاً مانع از ساخت مسکن جدید در مناطق روستایی می شود، کنار بگذارند. وقایع در فاورشام، جایی که مردم محلی به دلیل پیشنهادات دوک نشین تهدید به “قیام” کرده اند، نشان می دهد که طرح جذب مخالفان با زیبایی ممکن است چندان آسان نباشد – که بسیاری از مردم از هر نوع مسکن جدید در حیاط خلوت خود بیزارند، صرف نظر از ظاهر آن. پسندیدن. اما این نمی تواند اشتباه باشد که بخواهیم توسعه جدید یک دارایی باشد تا آسیب.

اگر سؤالات مربوط به سبک معماری را به یک طرف بگذارید و دیگر نگران نباشید که آیا بهتر است ستونها و سنگفرشهایی با ساختمانهایتان داشته باشید یا خطوط تمیز و لعابهای بدون وقفه، شاهزاده سابق و مخالفانش چندان متفاوت به نظر نمیرسند. اگر جاهطلبی پاوندبری ایجاد محلههایی دوستدار محیطزیست و با طراحی خوب، با فضاهای عمومی بود که مردم بتوانند با خوشحالی در آن گرد هم آیند، جایی که کاربریها، تصدیها و خانههایی که سطوح درآمدی متفاوتی را ارائه میکنند، به جای گتوییسازی مخلوط میشوند، این خواسته اغلب بیان شده نیز بود. از معمار فقید ریچارد راجرز.
با این حال، راجرز یکی از اصلیترین مخالفان چارلز بود، و خیابانهای ایجاد کن اکنون علاقه محدودی به تعامل با معمارانی نشان میدهد که خانههای متفکرانه و برنامهریزیشدهشان با مفاهیم سنتی «زیبایی» – برندگان جایزه استرلینگ – مطابقت ندارد. میخائیل ریچس و معماران آلیسون بروکس، برای مثال. از نظر سبک، به نظر می رسد، نمی توان به راحتی از کنار دشمنی های باستانی بین شاهزاده و معماران گذشت.
همه چیز به سال ۱۹۸۴ برمی گردد، زمانی که آن زمان شاهزاده به طور معروف پیشنهاد گسترش گالری ملی را محکوم کرد، به عنوان “کربونکل هیولا بر چهره دوست بسیار دوست داشتنی و ظریف”. بدترین جنبه این پروژه طراحی آن نبود، بلکه مختصر آن بود – با استقبال از عشق تاچری ها به شرکت خصوصی، گالری به اشتباه پیشنهاد کرد مجموعه شگفت انگیز هنر رنسانس خود را بر بالای یک بلوک اداری سوداگرانه قرار دهد – اما در آنچه قرار بود به یک الگو تبدیل شد، چارلز به راحتی معمار را سرزنش کرد تا سیاست.
در ادامه سخنرانی های بعدی انجام شد. او معماران را متهم کرد که ویرانگرتر از لوفت وافه هستند. او با لحن نامعلوم و نازآلود آشنای خود، ضربات کوبنده ای را به طرح هایی که دوست نداشت وارد می کرد. او شغل معماران خاصی را خراب کرد، چرا که چه کسی میخواهد کسی را استخدام کند که توسط عدم تایید سلطنتی لکه دار شده است؟ با کمک کارشناسان معماری همفکر، به نظر میرسید که او به یک افزونه غیررسمی در سیستم برنامهریزی تبدیل شود، با پیشنهادهایی برای پروژههای مهم قبل از ارائه مجوز برنامهریزی به او نشان داده شد. مشتریان و معماران خودسانسور میکنند و پروژههایی را تولید میکنند که امیدوار بودند بیاهمیت باشد.
پس از ارتقاء خبرنامه
توجیه او این بود که او فقط انتقادات مردمی را از معمارانی ابراز می کرد، معمارانی که به طور گسترده برای شکست های واقعی و درک شده بلوک های برج و “جنگل های بتنی” دهه ۱۹۶۰ و ۷۰ سرزنش می شدند. مشکل اصلی مداخلات او این بود که به نظر میرسیدند بیتفاوت، متکبر و اغلب بیاطلاع بودند. به نظر میرسید که او از تأثیر نامتناسبی که تصادف تولدش بر نظراتش گذاشت سوء استفاده کرد. او این واقعیت را نادیده گرفت که معماران خود قادر به انتقاد از خود و درس گرفتن از اشتباهات گذشته بودند – آنها بیش از یک دهه قبل از اینکه شاهزاده اظهارات خود را آغاز کند، طراحی بلوک های برج را برای مسکن شورایی متوقف کرده بودند. او خیلی تلاش نکرد تا از معماری ای که مورد تحقیر قرار می داد بازدید کند یا درک کند.
معمارانی مانند راجرز به نوعی واکنش نشان دادند و به شیوه جنگ های فرهنگی آن زمان و اکنون، زمین مشترک سوخته شد و شانس درک متقابل از بین رفت. نبرد عقیمی از سبکها آغاز شد، «مدرنیست» در برابر «سنتگرا»، که عوامل بزرگتری را – که عمدتاً مربوط به پول و قدرت بود – که نشان میداد چرا مکانها خوب یا بد ساخته میشوند، پنهان کرد. اگر به تصادف خودروی آسمانخراشهایی که در واکسهال لندن بالا رفته است یا به ساختمانهای مسکونی با سقفهای شیبدار که در شهرهای روستایی میچرخند نگاه کنید، نیروهای محرک اصلی اولویتهای شرکتهای املاک و تواناییهای آنها هستند. بر برنامه ریزان و سیاستمداران تأثیر بگذارد. اولی به طور مبهم مدرنیستی است و دومی به نوعی سنتی است، اما در هیچ یک از این موارد سبک معماری مسئله اصلی نیست.
اکنون چارلز پادشاه است، که در تئوری به این معنی است که او کمتر در مسائل بحث عمومی دخالت می کند. دوک نشین کورنوال به پسرش ویلیام رسیده است، که به نظر می رسد کمتر به ساختمان ها علاقه دارد. “اول هیچ آسیبی نرسان” باید، با تاخیر، اصل راهنمای پادشاه باشد. اما اگر بخواهد کار بیشتری در حوزه معماری انجام دهد، باید سخاوتمندانه باشد: او می تواند معمارانی را ستایش کند که، حتی اگر سبکشان به سلیقه شخصی او نباشد، انرژی و مهارت خود را وقف ساختن شهرها و شهرهای بریتانیا به مکان های بهتری می کنند. زنده. معماران، به نوبه خود، می توانند اذعان کنند که، حتی اگر ظاهر مکان هایی مانند Poundbury را چندان دوست نداشته باشند، در بین ساکنان خود محبوب هستند و برنامه ریزی آنها تصمیمات مهمی را به درستی دریافت می کند.